احمق!

8.7K 1.7K 157
                                    

به خاطر استرس زیادی که داشت با پای راستش به دیوار پشت سرش ضربه می زد و اگر این دیوار، بتنی نبود، یه چاله به عمق اضطراب بکهیون توش ایجاد شده بود.

درباره ی اون پسر یه چیزایی می دونست.
مثلا اینکه اون یه نابغه است که توی المپیادهای جهانی مدال آورده ولی ظاهرا روابط اجتماعی اش همچین تعریفی نداره.

خجالتی و اجتماع گریزه و ازونجایی که گرایشش لو رفته، ازین لحاظ خیلی تحقیر می شه.

بکهیون تا بحال اون رو از نزدیک ندیده بود.

یبار دو سال پیش، از فاصله ی دور، وقتی توی جشن آغاز سال تحصیلی دانشگاه اومد و مثلا سخنرانی کرد دیدش.

اون پسر بجای سخنرانی چند تا جمله ی عجیب و غریب و بی معنی گفته بود و آخرش بدون جمع و جور کردن حرفهاش فرار کرده بود.
فرار به معنای واقعی!

حتی جشن رو ترک کرده بود و احتمالا یه گوشه ای واسه گریه پیدا کرده بود.

از همه مسخره تر اینکه این پسر عجیب غریب بین اساتید و مسئولای دانشگاه بشدت محبوب بود و یجورایی افتخار دانشگاه محسوب می شد.

همه ی اینها باعث شده بود پارک چانیول بین دانشجوها  محبوبیتی نداشته باشه.

انگار این سنت دانشجوها بود که از پارک چانیول متنفر باشن و این رسم به دانشجوهای جدیدی که حتی هیچ شناختی نسبت به اون نداشتن هم رسیده بود.

بکهیون نمی تونست بگه از چانیول متنفره. ولی علاقه ی خاصی هم بهش نداشت.

نه به عنوان دوست
و نه به عنوان معشوقه.

اصن اون گی نبود و فکر اینکه بخواد با یه پسر بخوابه بهش استرس می داد.

بکهیون اطلاع زیادی از زندگی گی ها نداشت ولی‌ اونقدری می دونست که توی روابط پسرها قد خیلی تعیین کننده نیست. عموما شخصیت آدم ها مشخص می کنه کدوم طرف رابطه ان. مثلا این پسره ی خجالتی ترسو به احتمال ۹۰ درصد باتم بود. (امیدوار بود.)

این یجورایی عجیب غریب و خنده دار بود ولی بکهیون وقتی به آخر کارش فکر می کرد، استرسش می‌گرفت. (خدایا باتم باشه!)

لعنتی به سهون و نقشه های مسخره اش فرستاد.

تف!

یعنی قرار بود اون پسره ی غول پیکر زمخت رو ببوسه و نازش کنه؟ یعنی باید کار رو به جاهای باریک‌ هم می کشوند؟

سلام بچه ها.
این قراره یه فیک‌ کوچولو موچولو باشه. دوستش داشته باشین
و لطفا لطفا لطفا یادتون نره، آخر هر چپتر اگر خوشتون اومده ازون چپتر حتما ووت بدین.
بی نهایت بوس بر شما باد!

The Dupe (Completed)Where stories live. Discover now