Bbh:خوبی؟
Pcy:بهترم
Bbh:باورم نمیشه اون کار رو کردی!
Bbh:کککک
Pcy:بهم می خندی؟
Pcy:تو الان باید برام فرنی بگیری و بیای پشتمو ماساژ بدی نه اینکه بخندی
Pcy:😭 🤕
Bbh: حالا گریه نکن
Bbh:برات فرنی می خرم
Pcy:😋😋😋🤤🤤🤤
Bbh:ولی فکر ماساژ رو از سرت بیرون کن
Bbh:😜
Pcy:🥺
Bbh has been offlineامروز بکهیون و دوستاش به یه تور جنگل گردی رفتند.
طبق روال چند هفته ی گذشته چانیول هم باهاشون بود. چون اون اخیرا با دوستای بکهیون صمیمی شده و تقریبا میشه گفت به تیمشون ملحق شده.
چانیول بیچاره از وقتی بکهیون سر بوسه هاشون بهش غرغر کرده بود خیلی خودشو کنترل می کنه و سعی می کنه خیلی آویزون بکهیون نشه.
ولی خوب این مساله باعث شده سهون فکر کنه رابطه ی اونها خراب شده.
اون پسر دائما به چانیول نگاههای مرموز می کرد و به بکهیون سقلمه می زد.
( اینکه ازت فرار می کنه! چطوری می خوای بکشونیش به تختت ؟)بکهیون فقط می خواست سهون رو از اشتباه در بیاره.
اینطوری نبود که بخواد خودشو لوس کنه یا حس حمایتگری و مردونگی چانیول رو تحریک کنه... یا یه همچین چیزهایی.بنابراین وقتی اونها به وسط جنگل رسیدند و سعی کردند از یه رودخونه ی کم عمق که یه عده قبلن با گذاشتن چند تا قلوه سنگ، روش یه راه سنگ چین درست کرده بودند رد شن، بکهیون فرصت رو غنیمت شمرد و یه نقشه ی عالی کشید.
اون صبر کرد تا همه رد شن و بعد خودشو به موش مردگی زد.
(هی...من نمی تونم رد شم. این سنگها خیلی از هم دورن و من می ترسم)می تونست تعجب رو تو چشمهای پسرها ببینه.
اونها بکهیون رو خوب می شناختند و می دونستن اون مارمولکیه که از دیوار راست هم بالا می ره.این وسط فقط چانیول ساده دل بود که با نگرانی به بکهیون نگاه می کرد.
_ دستمو بگیر
(دستم نمی رسه بهت)
_می خوای بغلت کنم و ردت کنم؟
(خفه شو)و بعد چانیول تصمیم گرفت از هیکل گنده اش استفاده ی مفیدی کنه. اون سعی کرد یه قلوه سنگ خیلی خیلی بزرگ رو برداره و توی رودخونه کنار سنگ های دیگه بندازه تا مسیر سنگی راحت تر بشه.
و تق!
کمرش به طرز وحشتناکی گرفت.اونقدر که حتی نمی تونست تکون بخوره و اصلا متوجه نشد بکهیون اون مسیری که ادعا می کرد براش سخته رو تو یه ثانیه طی کرد و با نگرانی دستشو دور کمر چانیول حلقه کرد تا کمکش کنه پاشه.
بدن چانیول گرم، بزرگ و بازم گرم بود.اونقدر گرم که تا برسن به جاده ی اصلی و ماشین بگیرن، تمام وجود بکهیون آتیش گرفته بود.
BINABASA MO ANG
The Dupe (Completed)
Fanfictionبکهیون یه شرط مسخره با دوستاش گذاشته. اون باید احمق ترین دانشجوی دانشگاه رو اغفال کنه و ازش فیلم بگیره. یا شایدم اون به اشتباه فکر می کنه پارک چانیول احمق ترین دانشجوی دانشگاهه؟ #فلاف #هپی_اند #چانبک