۱۷

3.9K 1.1K 48
                                    

Bbh: معذرت می خوام
Pcy:هی بیبی! راست میگن که زوج ها تله پاتی دارن! من همین الان می خواستم بهت پیام بدم
Bbh:منو می بخشی؟
Pcy: بس کن بکهیون!
Pcy:از قدیم گفتن زن و شوهر دعوا کنن ابلهان باور کنند
Bbh:؟!
Pcy:اوپس!
Pcy: دعوا نمک زندگیه؟!
Pcy:هارهارهار!
Pcy:من واقعا دلم برات تنگ شده بود‌
Pcy:چرا جوابمو نمیدادی؟
Bbh:سرم یک کم شلوغ بود
Pcy: بیبی بکهیون من همیشه کلی کار داره واسه انجام دادن!
Bbh: پارک چانیول
Bbh:دلم برات تنگ میشه
Pcy: منم همیشه همین حس رو دارم
Pcy:اگه قبول می کردی که بیای خونه ی من زندگی کنی دیگه دلتنگ نمی شدیم
Bbh:آره
Pcy:😅🤤
Pcy:امشب تولدمه و تصمیم گرفتم خودمو سورپرایز کنم.😄😁
Pcy: پارتی گرفتم و همه ی دوستات رو هم دعوت کردم
Pcy:برام کادو چی میاری؟
Bbh: تبریک میگم پارک چانیول
Bbh:ولی بزار کادوت یه سورپرایز باشه
Pcy:😁می دونستم
Pcy:برای من بهترین کادو خودتی!😉
Bbh:من دیگه برم
Bbh:خدافظ
Pcy:می بوسمت!

برای بکهیون این سخت ترین انتخاب زندگیشه.

اون هیچ وقت نمیتونه شرطی که با سهون بسته رو انجام بده.
و هیچ وقت هم نمیتونه تو چشمای چانیول نگاه کنه و بگه چه نقشه ای براش کشیده بوده.

چانیول بهترین، خوش تیپ ترین، زیبا ترین، معصوم ترین، دوست داشتنی ترین و شیرین ترین آدمیه که بکهیون تا حالا دیده.

اون ترجیح می ده بمیره ولی بیشتر ازین به پارک چانیول خیانت نکنه.
درسته! بکهیون دقیقا همین حس رو نسبت به خودش داره.

و اگه می خواین بدونین چه کادویی برای چانیول در نظر گرفته باید بگم که این همون کادوئه! نجات دادن پارک چانیول از چنگال یه خائن!

دلش برای چانیول تنگ می شه؟
قطعا! اون همین الانشم از زور بغض سنگینی که توی گلوش نشسته، حتی نمیتونه حرف بزنه.

راننده ی اتوبوس رادیو رو روشن کرد.
رادیو آهنگ خیلی غمگینی از سائیک رو پخش می کرد و باعث شد پچ پچ پیرزنهای روستایی کم کم تبدیل به خروپف بشه.

و اینطوری شد که بکهیون داشت به بوچئون بر می گشت.
جایی که مزارع خیار پدرش، سالها بود که چشم انتظارش بودن!

The Dupe (Completed)Where stories live. Discover now