۹

4.2K 1.2K 112
                                        

Pcy:چرا چند وقته توی محوطه دانشگاه نمی بینمت؟
Pcy:هی!
Bbh:چونکه من مثل تو یه علاف بیکار نیستم؟
Bbh:هی!
Pcy:حس می کنم داره به شخصیتم توهین میشه
Bbh:دقیقا!
Pcy:یعنی می خوای بگی تو کسی هستی که یه کار مهم برای انجام دادن داره؟
Bbh:اهم
Pcy:و من بعنوان دوست پسرت، ازین کار مهم بی خبرم؟
Bbh: اهم
Pcy:داری دلم رو می شکنی
Bbh:😑
Pcy:حتی اینطوری هم خوشگلی!
Bbh:تازه کجاشو دیدی!
Pcy:درسته...من خیلی جاهاشو ندیدم!
Bbh:منحرف!
Bbh has been offline
Pcy:هی... من کارِت داشتم

بکهیون به شکم نرم و برآمده اش دست کشید.

کیونگسو در حالی که دستهاشو با حوله خشک می کرد سر تکون داد.
" این قیافه ی ناراحت رو به خودت نگیر. تا وقتی مثل اسب می خوری و هیچ اهمیتی به میزان کالری دریافتی ات نمی دی همین آشه و همین کاسه.
حالا صد جلسه هم با اون مینسوک برو باشگاه، عمرا اگه اتفاقی برای چربی های نازنینت بیفته."

بکهیون خودکارش رو پرت کرد سمت کیونگسو. از بس این عادت زشتش رو انجام داده بود کیونگسو بدون هیچ سختی می تونست جاخالی بده.

با لبهای آویزون گفت:
"کیونگی.... یعنی امیدی نیست؟ من یه هیکل خفن و عضلانی می خوام."

کیونگسو نیشخند زد:
"یه چیزی تو مایه های هیکل پارک چانیول؟"

بکهیون پشت چشم نازک کرد:
"اولا اون همچین هیکلی هم نداره که بخوام مثل اون شم (اره جون خودت!) و در ثانی..

کیونگسو تو حرفش پرید:
" در ثانی اون هیکل خفن همین الانشم مال توئه... یجورایی شوهرت آیندته!"

بکهیون عصبانی شد و دفترشو هم پرت کرد که محکم به دیوار برخورد کرد و جلدش  کنده شد.
کیونگسو با خونسردی به بالشش تکیه زد و اصلا اهمیتی نداد.
"اخه یه نگاه به شکمت بنداز! مثل یه زن باردار شدی!"

بکهیون از روی تختش پرید پایین.
دستی به شکمش کشید و چشماش رو برای کیونگسو ریز کرد و با عشوه گفت:
"آره.. ماه آخرمه"

و شلوارکشو کشید پایین.
"پای بچه هم زده بیرون!"

کیونگسو با چشمای چهارتا شده به بکهیون نگاه کرد و جیغ کشید:
"عوضی منحرف!"
و بکهیون مثل همیشه با سرخوشی فرار رو بر قرار ترجیح داد.

The Dupe (Completed)Where stories live. Discover now