۶

4.2K 1.2K 97
                                    

Bbh: هی چانیول!
Bbh:قهری؟
Bbh:چانی؟
Pcy:قهر نیستم
Bbh:من معذرت می خوام
Bbh:خوب...جلوی دوستام خجالت می کشیدم
Pcy:!کیوت
Pcy: فکر کنم چاره ای ندارم جز اینکه ببخشمت
Bbh: هورا!
Bbh:پسر کوچولوی مهربون خودمی!
Pcy:تو هم پسر کوچولوی کیوت منی!
Bbh:اینطوری عجیب نمیشه؟ نباید یکی مون ددی باشه؟
Pcy:بکهیون؟
Pcy: تو ازین کینگا داری؟
Bbh:خفه شو.. دارم‌شوخی می کنم!
Pcy:من جدی ام
Pcy:بالاخره که باید در موردش صحبت کنیم
Bbh has been offline
Pcy: کیوت!

بکهیون نمی تونست به چشمهای از کاسه درومده ی سهون نگاه نکنه.

اون احمق هیچ وقت باورش نمی شد رابطه ی بکهیون و چانیول در این حد جدی بشه که اون بکهیون و دوستاش رو به ویلاش دعوت کنه.

و این ویلا یه قصر واقعی بود. طوری که آب از دهن همه راه افتاده بود.

مهمونهای بکهیون اونقدرهام زیاد نبودن!

مینسوک و هم اتاقی خوش صداش چن، جونمیون و کریس که مثل دو قلوهای افسانه ای به هم وصل بودن، هم اتاقی بکهیون کیونگسو که به طرز عجیبی این اواخر با کای که یه سال پایینی بود گرم گرفته بود و اونو هم باخودش آورده بود. و تاعو، لوهان و لی که چینی بودن و از بس خوشگل بودن، همه فکر می کردن اونها مدلی چیزی هستن.

و بله! سهون! این پسره ی از خودراضی که برای ۶ سال صمیمی ترین دوست و همزمان جدی ترین رقیب بکهیون بوده!

و بحث امشب سر چی بود؟

سر جای خواب!

ویلای چانیول، ویلای بزرگی بود اما تعداد اتاق محدودی داشت.
کلا ۸ تا اتاق داشت و چهار نفر مجبور بودن که با هم بخوابن.

برای بکهیون مساله ای نبود. حتی ترجیح می داد امشب رو همه با هم توی یه اتاق بخوابن و داستان های ارواح تعریف کنند.

خوب! درسته! این ایده ی بچگانه ای هست اما بهتر از اینه که مجبور بشه برای جای خواب تصمیم بگیره، اونم وقتی که ۱۰ جفت چشم با لبهایی که نیشخند دارن در حال ارزیابی تصمیمش برای خوابیدن هستن.

چانیول با چشمهای امیدوار به بکهیون نگاه کرد.
و بکهیون روش رو برگردوند:
"من و کیونگسو به هم عادت داریم بنابراین با هم می خوابیم."

سهون با چشمای مرموزش به بکهیون نگاه کرد و به پشت چانیول زد.
"یکی اینجا کونش بد سوخته!"

و اینجوری بود که هر ده تای اون دوستهای پلید، شروع کردن به سر به سر چانیولی گذاشتن که از خجالت داشت آب می شد.

The Dupe (Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن