۵

4.5K 1.2K 69
                                        

Pcy:هی بیب!
Pcy:آفتاب خوبیه!
Bbh:هی!
Bbh:آره!
Pcy:باورم نمیشه درخواستم رو قبول کردی
Bbh: اگه قبول نمی کردم مجبور بودم آخر هفته رو برم بوچئون و توی خیارچینی به پدرم کمک کنم
Pcy:پس زنده باد خیار!
Bbh:واقعا؟؟
Pcy:کککک
Pcy:ولی ازین ایده که دوستات هم بیان خوشم نیومد.
Bbh:🤔چرا؟
Pcy:سوء تفاهم نشه لطفا.. فقط ازین جهت که دلم می خواست تنها باشیم
Bbh:چرا؟🤔
Pcy:🤔ما واقعا داریم با هم قرار می زاریم؟
Bbh: ککککک

خوشبختانه چانیول ازون پسرهاست که یه خانواده ی پولدار داره.

هورا!

و بکهیون عاشق این ایده شد که این آخر هفته رو توی ویلای ججوی خانواده ی پارک بگذرونن.

بکهیون میتونه بگه که فارغ از مساله ی پول و خانواده، کلا از شخصیت چانیول خوشش میاد.

اون با اینکه همه چی داره و می تونه مثل یه شاهزاده زندگی کنه، وقتش رو صرف مطالعه و درس می کنه و توی فیزیک‌ و ریاضی حرفهای زیادی برای گفتن داره و اگه بکهیون واقعا دوست پسرش بود، بهش افتخار می‌کرد.

این اواخر چانیول داره به بکهیون عادت می کنه و عجیب و غریب بودنش توی ملاقات ها، تبدیل شده به پر حرفی!

ظاهرا شخصیت اصلی چانیول همونیه که توی چت ها نشون می ده و بکهیون این چانیول رو ترجیح می ده.
وقتی چانیول پر حرف میشه، نگاهش بیشتر شبیه احمق ها میشه و این به بکهیون حس امنیت القا می کنه.

عذاب وجدان؟
هنوز نه!

بکهیون فکر می کنه آدمی که زیادی ساده لوح باشه یجورایی حقشه که سرش کلاه بره.

تازه بکهیون قرار نیست کار بدی کنه... اون می‌خواد با این‌کارش به چانیول درس زندگی بده.
هی پسر! اینقدر زود به بقیه اعتماد نکن!

ولی بیایم صادق باشیم. بکهیون یواشکی توی دلش آرزو می‌کنه ای کاش قبل اینکه این شرط رو بزاره با پارک چانیول آشنا می شد. اینطوری می تونستن دوستای واقعا خوبی برای هم باشن.

و در اون صورت اگر یکی می خواست سر به سر چانیول بزاره و براش نقشه بکشه بکهیون می تونست دخل اون طرف رو بیاره!

The Dupe (Completed)Where stories live. Discover now