ᴘᴀʀᴛ 1: [ 𝐆𝐚𝐮𝐫𝐝𝐢𝐚𝐧 𝐎𝐟 𝐒𝐢𝐜𝐡𝐞𝐨𝐧 ]

2.4K 196 82
                                    

«قسمت اول: نگهبانِ سیچئون»

Part 1:"Gaurdian of sicheon"

Part 1:"Gaurdian of sicheon"

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

JUNG KOOK POV

آسمون ابری بود و باد خنکی می‌وزید.
اواسط پاییز بود و روز به روز به سرمای هوا اضافه می شد. سوز سردی که به صورتم برخورد میکرد باعث میشد تا تک تک سلول های بدنم سرمارو بیشتر از قبل احساس کنه. نگاهم رو به قطرات درشت بارون دادم که کم کم داشت پوست دستم رو خیس می کرد. بلاخره بعد از یک هفته احتمالات ِاشتباه، پیش بینی هواشناسی داشت درست حسابی از آب در میومد!

دستامو داخل جیبم کردم تا درمقابل اون سرمای استخوان سوز، گرم نگهش دارم. کلاه سوییشرتمو روی سرم گذاشتم و زیر سایه یک درخت قدیمی پناه گرفتم تا بیشتر از این توسط قطرات بی رحمانه ی بارون، خیس نشم.

نگاهمو به پارک جنگلی روبه روم و درختای بلندش دادم. برگ های خشک درخت ها با هر وزش باد، روی زمین خیس کشیده میشدن و اون منظره رو غمگین تر میکردن.

من به این مکان آشنا بودم و تقریبا بیشتر خاطرات کودکیم رو تو این پارک گذرونده بودم. صدای خنده ی بچه ها و بازی های کودکانه شون اون هم تو همچین هوایی تمومی نداشت. درست منو یاد خاطرات خوبِ کودکیم با تهیونگ می‌نداخت! از شیطنت هامون داخل زمین بازی گرفته تا دوچرخه سواری های وقت و بی وقت بین مسیرهای سرسبز سیچئون.

با یادآوری خاطرات لذت بخشی که تقریبا ده سال ازش میگذشت، لبخند محوی روی لب هام جا خوش کرد.

+اوه پسر جون هوا خیلی سرده. بهتره زود بری خونه و اینجا نمونی. اگه به هوای قطع شدن بارون اینجا وایستادی باید بگم که حالا حالاها باید منتظر بمونی.

به پیر مردی که کنارم ایستاده بود و صورتشو توی یقه ی کاپشنش فرو کرده بود نگاهی انداختم. سرمو متقابلا براش تکون دادم و دسته ی موهای خیسم رو از روی پیشونیم کنار زدم:

_نگران نباشید آجوشی. کمتر که بشه میرم خونه.

تعظیم کوتاهی کردم و لبخندی به اون صورت مهربون و چین دارش زدم. انگار که دیدن چهره ی من براش یاداور خاطرات خوشایندی بوده باشه، لبخند محو روی صورتش پررنگ تر شد:

𝑮𝐚𝐦𝐞 𝑹𝐚𝐧𝐠𝐞 || 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Donde viven las historias. Descúbrelo ahora