Jungkook P.O.V"خدای من...چه تصادف بدی داشت!"
"میشه توضیح بدی دقیقا چه اتفاقی براش افتاد؟"
"پشت خط عابر ایستاده بودم. داشتم میدیمش.
حالش خیلی بد بود.
اصلا متوجه سبز بودن چراغ نشد.
عین دیوونه ها پرید وسط خیابون.
همونجا بود که...دیدم پرت شد وسط خیابون!"
"اوه خدای من چشمهاش...توهم دیدی؟
یه لحظه پلکهاش تکون خورد..."
"آره آره... به نظر میرسه داره به هوش میاد"هرلحظه با نزدیک شدنِ صدای آژیرِ آمبولانس، همهمهی اطرافیانم بلندو بلندتر میشد...به دنبالش اون تصاویر شیرین از خاطرهی آخرم با جیمین وسط مردابِ آرزوهاش در پس ذهنم پررنگ و پررنگ تر میشد...دلم آشوب تر میشد... تنگ تر میشد...پلک های بستهم خیس و خیس تر میشد...باید میرفتم سیچئون؟...پیش مرداب...نکنه پسرم اونجا باشه؟... باز هم منو پیش تالابش آرزو کرده باشه؟...باید برم پیشش...مگه نه؟
_ولم کنین. بزارین بلند شم!
بازوهای مزاحم اطرافم رو پس زدم.
+کجا میخوای بری؟ الان آمبولانس میرسه.
_نه نه نه...نباید برسه...
ناگهان دردِ بدی توی استخونِ گیجگاهم پیچید. سعی کردم از روی زمینِ سرد بلند شم اما سرگیجه مانعم شد.
_چه اتفاقی برام-..افتاده؟
سوالی نگاهم رو به آدمک های نگرانِ بالاسرم دادم.
+تصادف کردی. تازه به هوش اومدی.
چشمامو ریز کردم تا بتونم چهرهی مرد سیاه پوش بالا سرم رو ببینم. اما همچنان برام تار بود. چهرهش غیرقابل تشخیص بود. خدایا چرا نمیتونستم درست حسابی ببینمش؟
_سرم...سرم-
+سرت شکسته جونگکوک.
اسمم رو از کجا میدونست؟!
_باید برم-... سیچئون..
KAMU SEDANG MEMBACA
𝑮𝐚𝐦𝐞 𝑹𝐚𝐧𝐠𝐞 || 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧
Misteri / Thriller❦︎ عاشقانهی جـناییِ یک دزد تلفن همـراه و یک رهگذرِ دانشجـو! ❦︎ فصل اول و دوم کامل شده ❦︎ چاپ شده ༄~•~•~•~•~•~•~•~•~༄ ❤️بخـشــی از فیــک❤️ _یادته اولین باری که همدیگه رو دیدیم؟ _و...