𝗦𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻 2 [ ᵖᵃʳᵗ 9 - 10 ] +¹⁸

849 110 279
                                    

Jungkook P

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


Jungkook P.O.V

"خدای من...چه تصادف بدی داشت!"
"میشه توضیح بدی دقیقا چه اتفاقی براش افتاد؟"
"پشت خط عابر ایستاده بودم. داشتم میدیمش.
حالش خیلی بد بود.
اصلا متوجه سبز بودن چراغ نشد.
عین دیوونه ها پرید وسط خیابون.
همونجا بود که...دیدم پرت شد وسط خیابون!"
"اوه خدای من چشم‌هاش...تو‌هم دیدی؟
یه لحظه پلک‌هاش تکون خورد..."
"آره آره... به نظر میرسه داره به هوش میاد"

  هرلحظه با نزدیک شدنِ صدای آژیرِ آمبولانس، همهمه‌ی اطرافیانم بلندو بلندتر میشد...به دنبالش اون تصاویر شیرین از خاطره‌‌ی آخرم با جیمین وسط مردابِ آرزوهاش در پس ذهنم پررنگ و پررنگ تر میشد...دلم آشوب تر میشد... تنگ تر میشد...پلک های بسته‌م خیس و خیس تر میشد...باید میرفتم سیچئون؟...پیش مرداب...نکنه پسرم اونجا باشه؟... باز هم منو پیش تالابش آرزو کرده باشه؟...باید برم پیشش...مگه نه؟

_ولم کنین. بزارین بلند شم!

بازوهای مزاحم اطرافم رو‌ پس زدم.

+کجا میخوای بری؟ الان آمبولانس میرسه.

_نه نه نه...نباید برسه...

ناگهان دردِ بدی توی استخونِ گیجگاهم پیچید. سعی کردم از روی زمینِ سرد بلند شم اما سرگیجه مانعم شد.

_چه اتفاقی برام-..افتاده؟

سوالی نگاهم رو به آدمک های نگرانِ بالاسرم دادم.

+تصادف کردی. تازه به هوش اومدی.

چشمامو ریز کردم تا بتونم چهره‌ی مرد سیاه پوش بالا سرم رو ببینم. اما همچنان برام تار بود. چهره‌ش غیرقابل تشخیص بود. خدایا چرا نمیتونستم درست حسابی ببینمش؟

_سرم...سرم-

+سرت شکسته جونگکوک.

اسمم رو از کجا میدونست؟!

_باید برم-... سیچئون..

𝑮𝐚𝐦𝐞 𝑹𝐚𝐧𝐠𝐞 || 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang