قسمت دهم: «۱۶ مسیج خوانده نشده!»
KOOK POV
_بابا...تویی؟!
قبل از اینکهچوب بیسبالم رو تو صورتش فرود بیارم، با دیدن فرد پشت در درجا خشک شدم. اون پیرمرد نگاه بهت زده شو بین چهره ی ترسیده م و چوب توی دستم چرخوند:
+یا مسیح..این چوب چیه گرفتی دستت جونگکوک؟!...قبض ِروحم کردی بچه..هاشش..بندازش اونور..
پدرم درحالی که دائما از فشار پایین تنه ش به خودش میپیچید، تنه ی خشک شده مو از جلوی در کنار زدو به سرعت سمت دستشویی پا تند کرد:
+یک روز با خودم کلید نبردما!..چرا هرچی در میزنم باز نمیکنی جونگو؟!..دیگه نزدیک بود درو بشکونم!...ایی..مثانه م ترکید..ایی ریخت ریخت..دستشوییم ریخت!
پیرمرد بی توجه به عرق سرد روی پیشونیم و رنگ و روی پریده م، کتش رو با عجله روی کاناپه انداخت اما قبل از اینکه خودشو به سرویس بهداشتی برسونه با دیدن خورده شیشه های کف آشپزخونه، وحشت زده فریاد کشید:
+یا مسیـــح...اینـــجا چه خـــبر شده جئــون جـــونگ کوک؟!
با دهن ِ باز به تیکه های شیشه روی سرامیک اشاره کرد.
_بابا مواظب باش پاتو نبره!
+این چه گندیه به بار اوردی جونگ کوک؟!..شما دوتاپسرا...نکنه دوباره با هم دعوا کردین؟!..زدین شیشه پنجره رو آوردیـن پاییــن!
غرش عصبی اون مرد بین دیوارهای خونه پیچید.
همزمان نگاه خشمگینشو اطراف خونه چرخوند تا جیمین رو پیدا کنه اما اثری از اون پسر نبود!
صدای فریاد های ترسیده ی جیمین که همچنان از طبقه ی بالا شنیده میشد، شاخک های حسی پدرمو فعال کرد:_تو ...تو اون بچه رو تو اتاقت زندانی کردی جونگکوک؟!..از کی تا حالا عوضی شدی جئون؟!..نکنه بعد از اینکه دعواتون شده, انداختیش تو اتاقت و درو روش قفل کردی؟!..این طوری زورت به پسرای کوچیکتر از خودت میرسه؟!
+ن.نه بابا...این طور که فکر میکنی نیست..توضیح میدم!
همچنان صدای دادو هوار های جیمین از طبقه بالا شنیده میشد پسرک به قدری محکم به در اتاقم میکوبید، که شکنداشتم اگر الان نرم و درو روش باز نکنم، چند لحظه دیگه کل خونه رو روی سر خودش خراب میکنه.
STAI LEGGENDO
𝑮𝐚𝐦𝐞 𝑹𝐚𝐧𝐠𝐞 || 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧
Mistero / Thriller❦︎ عاشقانهی جـناییِ یک دزد تلفن همـراه و یک رهگذرِ دانشجـو! ❦︎ فصل اول و دوم کامل شده ❦︎ چاپ شده ༄~•~•~•~•~•~•~•~•~༄ ❤️بخـشــی از فیــک❤️ _یادته اولین باری که همدیگه رو دیدیم؟ _و...