محدودهی بازی
فصل دوم
پارت 5 و 6Unknown pov
دلتنگی بد دردی بود.
هر روز مثل روز قبل ندیدن و نداشتنت بد دردی بود
اما منتظر بودن از اون بدتر بود!دوست داری بدونی بیست و پنج سال پیش، وقتی گمت کردم چه بلایی سرم اومد؟ چه جوری برای پیدا کردنت آوارهی این شهرو اون شهر شدم؟ هرجا میرفتم میپرسیدم بهزیستی کجاست؟ یتیم خونه کدوم سمته؟ پرورشگاه از کدوم طرفه؟ میپرسی ایستگاههای پلیس چی؟ آیا اونجا هم دنبالت گشتم یا نه...؟ اما مگه مهمه؟ اونم وقتی من تو قلب همه ی آدمها برات پرونده مفقودی تشکیل دادم؟
همه میگفتن داشتنِ یک اسم به دردم نمیخوره. دیگه قرار نیست پیدات کنم. میگفتن تسلیم بشم و قید گشتن رو بزنم. خیلی ها تو صورتم فریاد میزدن تو مردی.. همون روز که به دنیا اومدی کشته شدی...آخه کدوم ظالمی نوزادِ یه روزه رو میکشه؟
اما خب بقیه که مثل من نبودن. بقیه که برادرِگمشده شون تو نبودی! یه روز میبینی تمام شهر که هیچ..تمام دنیا شده جای رد پاهای من...یه روز میبینی کل دنیا میشناستت...اونم چون اسم پنج حرفیت رو به همهشون گفتم...تصویر نداشتهت رو به همه ی قاصدک ها نشون دادم.. بلکه برام یه خبر خوب بیارن...خبر از پیدا شدنت!
میپرسی چرا موهام انقدر سفید شده؟ صورتم چرا انقدر چین افتاده؟ قامتم چرا انقدر خمیده شده؟ شاید چون انقدر خستهم...یا در نبودنت مست کردم که الان باورم نمیشه پیشم هستی... کنارم ایستادی... داری سیگار میکشی...در سکوت به دریا نگاه میکنی...خدایا نیمهی گردنبند توی گردنت چه قدر قشنگه!... درست مثل همونی که مامان تو گردن من گذاشته...انگار همچین روزی رو دیده بود...فهمیده بود من باید برای پیدا کردن تو، دنبال کامل کردن پازل توی گردنم باشم...نکنه به خاطر همین وقتی به دنیا اومدی، گردنبند توی گردنش رو نصف کرده بود و تیکه هاشو روی سینهی من و تو حک کرده بود؟!
اما در تموم عمر مطمئن بودم درست همینجا، کنار همین دریا، یک روز باد دست های تو رو توی دست های من میزاره...در تموم عمر با خودم میگفتم منتظرم باش...منتظر هیونگ باش...دنیا هرچقدر بزرگ باشه، هیونگ بلاخره پیدات میکنه...ازت محافظت میکنه.
STAI LEGGENDO
𝑮𝐚𝐦𝐞 𝑹𝐚𝐧𝐠𝐞 || 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧
Mistero / Thriller❦︎ عاشقانهی جـناییِ یک دزد تلفن همـراه و یک رهگذرِ دانشجـو! ❦︎ فصل اول و دوم کامل شده ❦︎ چاپ شده ༄~•~•~•~•~•~•~•~•~༄ ❤️بخـشــی از فیــک❤️ _یادته اولین باری که همدیگه رو دیدیم؟ _و...