بیون بکهیون دانشجوی سال اول کالج که امسال به خاطر دانشگاهش نتونست برای کریسمس پیش خانوادش باشه و توی خوابگاه کالج تنهاست. همه هم کلاسیاش کنار خانوادشونن و دارن اوقات خوشی رو سپری میکنن اما بکهیون نتونست انجامش بده. حالا با کلاه قرمزی که شاخ گوزن داره و شنل همرنگش، رو به روی درخت کوچیک کریسمسش نشسته و داره آبنبات میخوره. آهی از بین لبهای آویزونش خارج میشه، روی زانوهاش میشینه، آبنبات رو توی دهانش میذاره و کف هر دو دستش رو بهم میچسبونه تا آرزو کنه. فقط ۵ دقیقه تا آغاز سال جدید مونده.
" آرزو میکنم که همه مردم دنیا سالم باشن. دوستای زیادی پیدا کنم و خوشحال باشم. موچی های توت فرنگی ارزون تر بشن تا بتونم بیشتر بخرم و یه عروسک میخوام. نه یه پاپی! یه چیز کیوت که شب کریسمس رو باهاش باشم و تنها نمونم. مهربون و لاولی باشه و همینطور گرم و نرم. یه اکلیل کوچولو؟ شایدم یه شیرینی خوشمزه. نمیدونم. نمیشه فرشته آرزوهامو امشب داشته باشم؟ انجل خوش قلب و مهربونی که بغلم کنه و برای شب کریسمس بهم حرفای قشنگ بزنه. نمیشه؟! "
۰۰:۰۰ و مری کریسمس!
فرشته آرزوهای بکهیون کنار درخت کریسمس نشسته! کادوی بابانوئل خیلی قشنگ و نرمه. یولی :>
YOU ARE READING
Shots
Fanfictionاین بوک شامل شاتهاییه که بصورت رندوم مینویسم. کاپلها و ژانراش متفاوتن و امیدوارم دوسش داشته باشید. ووت و کامنت فراموش نشه و انرژیاتونو از من دریغ نکنید.💕 ممنونم، سئوهو.