کندی استورِ هیونی🧁
قرار نبود اینجوری بشه!
چانیول قرار نبود اینکارو بکنه و به اون کندی استور لعنتی که بوی توت فرنگی میداد بره!
قرار نبود از اون تم سبز آبی خوشش بیاد و به پاستیلا و ابنباتای رنگی رنگی خیره بشه. قرار نبود صورتشو با طعم ترش و ملس لالی پاپ جمع کنه و تافی مغزدار بخره. قرار نبود که شیفته اونجا بشه و مدام لبهای شیرینش رو بلیسه.
قرار نبود با ۱۰ تا کیسه پر از تنقلات، عروسک و بادکنک به خونه برگرده.
قرار نبود که جعبه یکی از شکلاتای پاستیلی شو باز کنه و توش یه بیبی کندیِ کوچولو رو ببینه که خوابیده!!!
قرار نبود به موهای نرم اون بند انگشتیِ کوچولو دست بزنه و با بوسیدن لپ ریزه میزش بفهمه که چقدر شیرینه و بقیه چیزهایی که خریده دربرابر این کوچولو بی مزه بنظر برسن.
قرار نبود انگشت کوچولوشو لیس بزنه و اخر سر جلوی خودش رو بگیره تا اون تاینی بویی که از داخل جعبه صورتیِ شکلات پاستیلی ای که از کندی استورِ هیونی خریده بود رو یه لقمه چپ نکنه!حالا چطوری باید ” چنیوری “ گفتنای اون صدای نازک و نرم رو تحمل میکرد و اکلیل نمیشد؟
چطوری دربرابر ” چنیوری چشمای ورقلمبیدت پر از ستارن “ یا ” چنیوری تو رو از نوتلا بیشتر دوست دارم “ یا ” چنیوری منو بذار تو جیبت “ مقاومت میکرد؟
چطوری حس لمس اون دستای بانی طور و لوچ شده رو تحمل میکرد و بین انگشتهای گرم خودش فشارشون نمیداد؟
چجوری صورت کوچولو شو غرق بوسه نمیکرد و در جواب ” هی چنیوری من خیلی شیرینم ولی نباید منو بخوریا! “ چی میگفت؟حالا چانیول باید با کندی کوچولوش چیکار میکرد؟
YOU ARE READING
Shots
Fanfictionاین بوک شامل شاتهاییه که بصورت رندوم مینویسم. کاپلها و ژانراش متفاوتن و امیدوارم دوسش داشته باشید. ووت و کامنت فراموش نشه و انرژیاتونو از من دریغ نکنید.💕 ممنونم، سئوهو.