Part 04

2.5K 326 21
                                    

_اگه ... تونستی ... خودتو ... به من ... برسونی ... میبوسمت

جیمین به صدای یونگی گوش داد و تونست حدس بزنه که صدای یونگی از رو تخت آینه ای میاد.

شیشه های زیر پاشو فراموش کرد و به طرف یونگی راه افتاد. یه قدم و درد...قدم دوم و درد بیشتر...قدم سوم و درد بیشتر از قبل...

اخماش بخاطر درد تو هم جمع شد ولی سعی کرد تحملش کنه تا به یونگی برسه. او بوسه یونگی رو میخواست.

قدم های بیشتری برداشت و با خودش جاده ای سرخ ایجاد کرد. با احساس کردن اینکه به یونگی نزدیک شده دست راستشو به طرفش دراز کرد.

ولی بند کشیده شد و نتونست جلو تر بره. لبخندش محو شد و ایستاد.

یونگی به جیمینی که فقط یه متر و نیم باهاش فاصله داشت نگا کرد و لبخند شیطانی ای زد.

جیمین کمی عقب رفت و سریع به طرف یونگی دوید و به پای خودش بیشتر آسیب زد. دوباره بند کشیده شد و چشماش درد گرفت. دست دیگه شو رو چشم بند گذاشت و دوباره عقب رفت و سریع تر به طرف یونگی دوید به طوری که بند محکم کشیده شد و با کمر خورد زمین. چند تکه از آینه های خرد شده به کمرش آسیب زدن ولی بیخیال همه درداش دوباره بلند شد.

یونگی لبخندش با دیدن تلاش های جیمین بزرگ تر شد.

جیمین به خودش آسیب میزد تا یونگی فقط یه ثانیه هم که شده عاشقانه او رو ببوسه.

دوباره دستشو به طرف یونگی دراز کرد و به طرفش دوید. با اینکه میدونست موفق نمیشه ولی بازم میدوید و بیشتر به خودش آسیب میزد و یونگیو خوشحال تر میکرد.

جیمین لحظه ای عصبی شد و با تموم قدرت و توانایی که داشت دوید و بند پاره شد.

قبل از اینکه رو یونگی سقوط کنه تعادلشو حفظ کرد و لبخند محوی زد و دستشو دراز کرد و جلو تر رفت تا اینکه خیلی سریع شونه های یونگیو لمس کرد.

یونگی با لبخند به چهره اش نگا کرد و گفت:«آفرین موفق شدی»

یونگی بلند شد و پارچه رو باز کرد و با لبخند شیرینی بهش نگا کرد. جیمین وقتی اون لبخند رو دید همه درداشو فراموش کرد و لبخند زد.

یونگی صورت جیمینو گرفت و به خودش نزدیک کرد. جیمین چشماشو بست و به لبای یونگی نزدیک شد.

یونگی لبشو رو لبای جیمین گذاشت و آروم لبای جیمینو گرفت و مکید.

ضربان قلب جیمین سریع شد. دستشو دور گردن یونگی حلقه کرد و تو بوسه همکاری کرد.

یونگی دست دیگه شو دور کمر جیمین حلقه کرد و به خودش چسبوندش. جیمین انقدر خوشحال بود که احساس میکرد با هر حرکت لب یونگی به ستاره ها نزدیک تر میشه. با اینکه قبلا این بوسه فقط یه بوسه معمولی و شیرین بود ولی الان برا جیمین به اندازه طلا می ارزید حتی اگه یونگی هیچ حسی نداشته باشه.

Mirrors roomTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang