زمان زیادی از وقتی که جین پاشو پانسمان کرده بود میگذشت و دیگه حوصله اش تو اون 4 دیواری آینه ای سر رفته بود و درد پاهاش و پایین تنش اذیتش میکرد.
بلند شد و بالشت رو دست گرفت. بالشتو پشت شیشه های خورد شده رو زمین گذاشت و با کمک باشت تموم آینه های خرد شده کف اتاقو گوشه ای جمع کرد. چون برا دستشویی رفتن مجبور بود روشون راه بره.
بعد از تموم شدن کارش به طرف در دستشویی که نزدیکای تخت آینه ای بود رفت و کارشو کرد.
از دستشویی بیرون رفت. بالشت رو گرفت و شیشه هایی که توش فرو رفته بود رو بیرون آورد و رو کوه شیشه ای گوشه اتاق که خودش درست کرده بود پرت کرد.
حالا دیگه میتونست تو اتاق راه بره. وسط اتاق ایستاد و به دیوارای آینه ای نگا کرد. به هر کدوم که نگا میکرد انعکاس خودشو میدید و این دیوونه کننده بود. با سر دردی که گرفت به طرف تخت برگشت و روش نشست.
به پاهای پانسمان شدش نگا کرد و یاد بوسه یونگی افتاد. با اینکه اون بوسه برا یونگی بی معنی بود ولی واسه جیمین عالی بود. حتی بهتر از عالی!
انگشتاشو به لبش زد و لبخندی زد:«اگه بعد از هر درد ببوسیم حاضرم بیشتر از اینا هم درد بکشم!»
رو تخت آینه ای دراز کشید و فقط لبخند زد. انگار تموم بدی های یونگی رو با اون بوسه از یاد برده بود و درد پا و پایین تنه شو کمتر حس میکرد.
یهو یاد دومین دیدارش با یونگی افتاد.
"فلش بک"
با استرس وارد اتاق یونگی شد.
یونگی سرش تو برگه ها بود و با جدیت بررسی شون میکرد.
جیمین احترامی گذاشت و گفت:«سلام آقای مین. پارک جیمین دوست جانگ هوسوک هستم. دو ماه پیش بهم گفتین اینجا برا من کار هس»
یونگی نگاهی به جیمین انداخت و لبخندی زد:«خوش اومدی آقای پارک. چرا زود تر تشریف نیاوردی؟»
_آ...دور اساس کشی بودم. یه خونه نقلی برا خودم همین نزدیکا گرفتم تا به اینجا نزدیک تر باشم
یونگی دوباره لبخندی زد:«خوب کردی...بیا بشین»
جیمین دوباره احترامی گذاشت و رو یکی از صندلی ها نشست. در اون لحظه یونگی تلفن اداری شو برداشت و شماره ای گرفت و گفت:«به جانگ بگین دو تا از اون قهوه خوباشو درست کنه بیاره»
بعد گوشی رو سر جاش گذاشت. رو به جیمین پرسید:«تا حالا جایی هم کار کردی؟»
_آم...آره. یه سال تو یه فروشگاه بزرگ کار کردم
یونگی "هومـ"ـی گفت و با جدیت گفت:«ببینید آقای پارک کار کردن تو شرکت با فروشگاه خیلی فرق داره. اونجا قیمت کالا ها رو حساب میکردی ولی اینجا به جز قیمت جنسای تولیدی ای که فروش رفتن رو باید حساب میکنی، حقوق هر کارمند رو نسبت به کارش هم باید حساب کنی و نباید تو این کار خطایی ازت سر بزنه و حقوق هر کس نه یکی کمتر و نه یکی بیشتر بشه؛ کاملا باید دقیق باشه...من رو بخش حسابداری مون خیلی حساسم. باید همه کاراشون دقیق باشه»
YOU ARE READING
Mirrors room
Fanfiction[کامل شده] جیمین عاشق رئیسش شده و فکر میکنه که رئیسش هم عاشقشه اما یه روز همه چیز بر عکس چیزی که انتظارشو داره پیش میره.. کاپل: یونمین، ویکوک، نامجین ژانر: ارباب برده ای، عاشقانه، هیجانی، رازآلود، اسمات تیزر: https://youtu.be/f-THbXX95CQ