Part 13

3.7K 383 113
                                    

جیمین دستاشو باز کرد و تو هوا متوقفش کرد. چشماشو بست و لبخند غمگینی زد. آروم خودشو به طرف عقب یعنی ارتفاع بلند ساختمون خم کرد.

یونگی سریع به طرفش دوید و قبل از اینکه بیوفته کمرشو گرفت و سریع از اونجا دورش کرد. به طوری که یونگی افتاد زمین و جیمین روش افتاد.

یونگی چشماشو بست و نفسی از سر آسودگی کشید. دستشو تو موهای جیمین که روش دراز کشیده بود و آروم گریه میکرد برد و نوازشش کرد.

بینی شو رو سر جیمین که تو گردنش فرو رفته بود گذاشت و آروم زمزمه کرد:«خیلی دوستت دارم...اون کسی که باید بمیره منم؛ نه تو! من کسی بودم که نابودت کردم و حالا حاضرم بکشیم»

جیمین سرشو تکون داد و بینی شو رو گردن یونگی گذاشت و عطرشو بویید. پرسید:«دوسم داری؟»

_خیلی زیاد!

اشک ریختناش متوقف شد و پرسید:«دیگه نمیخوای گولم بزنی؟»

یونگی رو موهاشو بوسید و گفت:«نه...اگه خوشبخت ترین پسر دنیا بکنمت میبخشیم؟»

جیمین دستشو دور یونگی حلقه کرد و گفت:«فقط پیشم باش! عاشق باش!...اون وقت میبخشمت»

یونگی اشکی ریخت و گفت:«تا آخر عمرم پیشتم!...حتی تو زندگی بعدیم هم دنبالت میگردم و عاشقت میشم!»

جیمین لبخندی زد و گفت:«دوستت دارم هیونگ. دوستت دارم»

یونگی هم لبخندی زد و گفت:«منم دوستت دارم»

جیمین چشماشو بست و لبخندی زد. یونگی:«بیا بریم خونه»

جیمین حلقه دستشو محکم تر کرد و گفت:«همینجا خونه منه»

یونگی لبخندی زد و گفت:«حداقل بذار ببوسمت!»

جیمین لبخندی زد و سرشو بلند کرد و صورتشو مقابل صورت یونگی قرار داد.

یونگی دستشو قاب صورت جیمین کرد و به خودش نزدیک ترش کرد. چشماشو بست و جیمینو به خودش نزدیک تر کرد.

جیمین هم چشماشو بست و لبشو رو لب یونگی گذاشت.

یونگی لبای جیمینو گرفت و آروم بین لبای خودش حرکت داد.

جیمین آرنج دستاشو کنار صورت یونگی گذاشت و هماهنگ با یونگی لباشو حرکت داد. ضربان قلبش بالا رفت.

یونگی حرکت لباشو تند تر حرکت داد و لبای پفکی جیمینو مک میزد و طعمشو میچشید. او هم ضربان قلبش بالا رفته بود. اشکی از گوشه چشمش سر خورد و افسوس خورد که چرا زود تر متوجه این حس شیرین نشده.

در واقع این اولین بوسه دو طرفشون حساب میشد.

جیمین بین قلب خوشحالش ترسی هم داشت...میترسید این بوسه دروغ باشه و دوباره همه چی یه بازی آینه ای باشه!

Mirrors roomWhere stories live. Discover now