عروسى(قسمت آخر)

100 15 54
                                    

با ضربه آرومى كه به در خورد يكى يكى از اتاق بيرون اومدن و قطار وار ايستادن.
تهيونگ بدون اينكه متوجه  تن صداش  بلند تر از اون چيزي كه قرار گذاشته بودن باشه يهويي گفت "رفتن اتاااق؟؟"

ضربه يهويى كه به سرش خورد از درد خم شد و صداى هيس بقيه اونو تسليم كرد و دستاشو فورا بالا آورد و آروم گفت "ببخشيد "

كيبوم كليد رو از جيبش دراورد و پاورچين پاورچين به طرف اتاقي كه تمين و مينهو داخلش بودم قدم برداشت.

تهيونگ و لوهان كه بدون شك حص فضوليشون بر يكجا ثابت ايستادن غلبه ميكرد  عين جوجه اردك پشت سر كيبوم حركت كردن و با قدم هاى آروم باهاش همراه شدن.

به در اتاق كه رسيدن سه تا پسر گوش هاشون رو تيز كردن اما با نيومدن هيچ صدايى تهيونگ خم شد تا از سوراخ قفل در ، اتاق رو نگاه كنه
كيبوم پوفى كشيد و تهيونگ چسبيده به در رو به سمت عقب كشيد

تهيونگ سرشو بالا آورد و كيبوم از لاي دندوناى جفت شده ش غريد و دستشو به سمت گردنش برد و افقى حركتش داد.

تهيونگ با فهميدن منظورش ساكت شد و دستاشو توهم قلاب كرد و عين پسراى دبيرستاى چشم و گوش بسته كنار لوهان ايستاد.
و به خنديدناى يواشكي پسركمارش اهميتى نداد

كيبوم به آرومى كليد رو داخل قفل گذاشت و سعي كرد كمترين سروصداي ممكن رو ايجاد كنه.
مطمئن از قفل شدن اتاق لبخند گشادي زد و همراه دو پسر به سمت طبقه پايين حركت كرد.

"انجام شد؟"
كيبوم در جواب جيمين سرشو تكون داد و كنار جونگهيون رفت.

"اما عجيبه هاا هيچ صدايى نشنيديم"

جيمين نيشگوني از بازوي رفيقش گرفت و با حرص گفت "مگه بايد عين تو و جونگوك صداي ناله هاشون خونه رو پر كنه؟؟ احمق"

تهيونگ بازوى دردناكش رو مالش داد و با صورت درهم روبه جيمين غريد "وحشى ! كبود كردى"

جينكى،جينكى، جيكى! درسته فقط اونه كه بايد از بروز بحث هميشگي جلوگيري كنه

"تا دو دقيقه ولتون كنم به جون هم ميفتين...بجاى اين حرف ها بهتره زودتر برگرديم"
"خب وقتي تهيونگ ميگه هيچ صدايي نيومده لابد رفتن خوابيدن خب مام همينجا بخوابيم ديگه"

جينكى اخمي كرد و با لحن جدى اي گفت"بيخود! از اولم قرار بود تمين و مينهو اينجا بمونن پاشين زودتر"
.
.
.

با حس ضربه آرومى كه به شونه ش برخورد كرد ، چشماشو باز كرد و هندزفرى رو از گوشاش بيرون آورد و كنار گذاشت
"اوه بالاخره اومدى؟"

💛Be Mine💙Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz