💛Be Mine💙

فرشتگان عذاب تومين

چشماشو باز كرد و كش و قوسي به بدنش داد.
با فكر كردن به اينكه الان مينهو رو كاناپه روبه روي تختش نشسته لبخند محوى زد و تو جاش نشست.
با هيجان سرشو بلند كرد اما با ديدن آدم روبه روش جيغ خفه اى زد

"سلام بر دوست پس....ههيععععع تو اينجا چيكار ميكنى؟؟؟؟"

كيبوم لبخندي زد و پاى راستشو بلند كرد و رو پاي چپش انداخت و دست به سينه به عقب تكيه داد.

"صبح بخير تمينى"
"مينهو كجاست؟"
"نيومده هنوز."
تمين اخم كرد و طلبكارانه گفت "يعني چي كه نيومدههه؟؟
يهو ياد  پيام ديشب مينهو افتاد ، به طرف گوشيش شيرجه زد و فورا قفلشو باز كرد و وارد صفحه چتش با مينهو شد

+قول ميدم فردا وقتي چشم باز ميكني منو تو اتاقت ببينى... خوب بخوابى عزيزم. دوسِت دارم

بدون اينكه به اتفاقات بعدش فكر كنه، گوشيشو به سمت كيبوم گرفت "ببين خودش ديشب بهم گفت مياد!"

كيبوم با ديدن اسم مينهويي كه تمين سيوش كرده بود،  با شيطنت ابروشو بالا انداخت و تو يه حركت گوشي رو از دست تمين قاپيد
"اوه اينجارو باش!! مينهوى من؟؟ لي تمين بهت نميومد اينقدر رومانتيك باشي!! "
تمين از شوك خارج شد و خودشو از تخت پايين كشيد و به سمت كيبوم رفت
"يااااا پسش بدههه...هييى كيم كيبوم با توامممم"

كيبوم با يه دستش تمين رو از خودش دور ميكرد و با دست ديگش مشغول خوندن پياماى به اصطلاح كفتراى عاشق شد!

"فكر ميكردم بخاطر نفرتت حتما باديگار رو اعصاب يا همچين چيزي ذخيرش ميكنى....اوه اينجارو باش! وقتى ديدمت ميبوسمت؟؟ واو"
"يااا داري چه غلطي ميكنى؟؟عوضييي نخونشووووننننننن"

كيبوم انگار تمام سروصداها و جيغ هاي تمين رو به قسمتي از پايين تنش دايورت كرده بود و اصلا براش اهميت نداشت كه تمين داره عين كانگورو بالا و پايين ميپره تا گوشيشو بگيره!

"همينقدر پيام دادين؟؟ آهه چينجا فكر ميكردم بايد چيزاى مثبت18 هم بخونم اما ظاهرا دوتاتون بي تجربه ايد."

گوشي رو تو بغل تمين پرت كرد و بي توجه به چشماى عصباني پسر كوچيكتر دوتا دستاشو رو شونه تمين گذاشت
"عيبي نداره خودم يادتون ميدم."

كاش هيچوقت همچين جمله اى از دهن كيبوم بيرون نميومد!!!

"تووو....توعه عوضي ...ميدوني ناموس يعني چييى؟؟؟ ميفهمي گوشي يه چيز شخصيه؟؟؟ آههه هميشه باعث ميشدي شبا كابوس ببينم از دستت"
كيبوم شونه هاشو بالا انداخت و خونسرد گفت"ببخشيد كه من فقط باديگاردت بودم و وعده بوسيدن بهت نميدادم"
"ياااااا"