"گئون وون"
"حال"با صدای در سرم رو از روی زانوم بلند می کنم و نگاهم رو به سیاهی مطلق رو به روم می دم. چند ساعتی هست که روی جدول رو به روی کافه نشستهم و به حال خودم تأسف می خورم. کی انقدر ترسو شدم که بخوام با دیدن یه نقاشی فرار کنم؟
ترس، دلهره، وحشت، هرچیزی که اسمش رو می ذارن، قرار نبود معنی خاصی داشته باشه.صدای کشیده شدن چیزی روی آسفالت چشمهام رو جمع می کنه. مگه نمی دونه این صداها تا مغز استخونم نفوذ می کنن؟
تق وتق برخورد عصاش با زمین و خش و خش کشیده شدن دمپاییهاش موقع راه رفتن، نفسم رو سنگین تر می کنن و سرم ناخودآگاه کج می شه.
همه ی پیرمردها با تک تک حرکاتشون صدا تولید می کنن؟صندلی تاشو رو کنارم باز می کنه و با بیرون دادن نفسش به آرومی روش جا می گیره.
-خسته نباشی...
با صدایی که به زور از گلوم رد می شه زمزمه می کنم. جوابی نمی ده و اجازه می ده سکوت، سیاهی اطرافمون رو دو دستی بغل بکنه. پلکهام با آرامش از هم باز می شن و می بینم که چشمهاش رو بسته. نفسی با خیال راحت می کشم.
از صداها متنفرم.اگر کر می شدم نه تنها ناراحت نمی شدم، شاید حتی خوشحالهم می شدم. آدمها میآن و می رن و تو فقط اگر بهشون نگاه کنی حرکت دهنشون به چشمت می آد. نمی تونن از دویست متر پشت سرت داد بزنن و تو برگردی، اونها هم همچین توقعی رو ازت ندارن. اگر کر باشی بی محلی کردن بهشون بی ادبی نیست، فقط ناتوانیه.
اگر نخوای چیزی رو ببینی به راحتی چشمهات رو می بندی. اگر نخوای چیزی رو مزه کنی فقط کافیه دهنت رو بسته نگه داری؛ ولی با صداها باید چیکار کرد؟
نه می تونی گوشت رو قطع کنی و جلوی پات بندازی، نه می تونی درش رو ببندی و دیگه هیچ صدایی نشنوی. برای نشنیدن هیچ راه حلی نیست. فقط باید تا جایی که می تونی فرار کنی و آخرش هم با “بی شعور” یا فحشهای رکیک تر مورد لطف قرار بگیری.
کاش کر بودم، شنیدن صدای بقیه ارزش این همه درد رو نداره.پاهام رو دراز می کنم و از از پشت به دستهام تکیه می دم.جلوی یه کافه ی خلوت کنار یه آدم دم مرگ نشستن و به تاریکی خیره شدن می تونه سرگرمی جدید مورد علاقهم بشه.
اینکه اسمش فرار باشه یا نجات پیدا کردن فرقی نداره، فعلا نیاز دارم همینجا به چیزی که وجود نداره خیره بشم و تا یه مدت نگران حرفهایی می شنوم و چیزهایی که می بینم نباشم.
زندگی اون بالا خیلی استرس آوره. اینکه بدونی این فقط بدن خودت نیست، میزان خطر کردنت رو خواه ناخواه کمتر می کنه. حتی اگر تواناییش رو هم داشته باشی از صد در صدش استفاده نمی کنی. دلیلش خیل سادهست...
YOU ARE READING
Choice
Mystery / Thriller• Name: Choice • Couple: VKook • Writer: Raven • Summary: راه ها جدا و مقصد یکی بود... تو چشمهای تکتک آدمهای این خراب شده می دیدم که چندان از اینجا بودنشون ناراضی نیستن. از بین اون همه آدم من سراغ کسی رفتم که ته تحملش خاطرات یک روز بود. همه دلشو...