24'

1.6K 367 45
                                    

رینگ رینگ
رینگ ~

جیسونگ (بولد)
مینهو (عادی)

•••

«های» یه صدای صافت گفت

«زود حرفتو بزن ، سرم شلوغه»

«من واقعا معذرت میخوام مینهو ... لطفا ازم ناراحت نباش»

«ناراحت نیستم جیسونگ»

«تو ... تو که ازم بدت نیومده ؟» پسر با صدای سافتش گفت و بینی ـش رو بالا کشید .

«معلومه که نه»

«پس ... پس برای چی باهام سرد شدی؟»

«چون...»

«چون ... تو .. خیلی فراموش کاری»

«منظورت چیه که فراموش کارم؟»

«تو کاملا می‌دونی که من چقدر دوستت دارم و میخوام که رابطمون بیشتر از رفیق و سکس بادی باشه »

« تو - تو هیچوقت همچین حرفی نزدی . وقتی من بهت اعتراف کردم تو فقط گفتی اوه کیوته ... واسه همین فکر کردم که تو حسی که من دارم رو نداری»

«نه اینطور نیست که فکر میکن-»

« مینهو !!! من بهت گفتم دوستت دارم تو فقط گفتی کیوته . از اون روز به بعد ما فقط شریک جنسی هم شدیم ، اگر تو یک درصد هم دوستم داشتی بهم میگفتی . میدونی چیه ؟ احساس یه احمق بهم دست داده ، چرا ؟ چون کنار تویی که حتی حست شبیه حس من نبود واستادم . بگو بهم ... راحت باش ... بگو فقط کنارم بودی چون بدنم رو میخواستی»

«من متاسفم ... »

«واو ... به به ... خیلی ممنونم ... به هر حال، همینجا هر چی بین ما ، من و تو بوده تمومه »

«نه واستا-»

بوق ... بوق ...

« مینهو تو دیوونه‌ای احمقی . توی فاکی دوستش داری پس چرا نمیگی اون شب چی شد ؟؟؟؟؟ »

جیسونگ تماس رو قطع کرد و به اشک‌هاش اجازه جاری شدن داد . فهمید ... فهمید احمق بوده که به مینهو اعتماد کرده و دنبالش کرده وقتی می‌دونسته اون هیچ حسی بهش نداره .

واقعا ناراحت ، تمام زمان‌هایی که با مینهو گذرونده بود فیک بود ؟ اونا فقط شریک جنسی هم بودن ؟؟؟

فلش‌بک

Jistarhan

مینهوووووووو

Youknowlee

جانممممم بیبببببب

Jistarhan

می‌خوام باهات حرف بزنم 👈👉

Youknowlee

البته ! چی شده ؟ میشنوم

Jistarhan

میدونم یکم احمقانه به نظر ‌میرسه ... ولی ما مدت خیلی زیادیه که هم رو می‌شناسیم ... فقط میخواستم فقط بهت بگم که ... من دوستت دارم ... بیشتر از یه دوست عادی

نه احمقم ، نه مستم
ولی واقعا عاشقتم
واقعا ... 👈👉

Youknowlee

کیوت
خوانده شد

Youknowlee

منم تو رو خیلی دوست دارم جیسونگ ، از وقتی دیدمت فکر میکنم تو کیوت ترین و دوست داشتنی ترین کسی هستی که تو کل زندگیم ملاقات کردم ♥️
خطا در ارسال پیام
پیام ارسال نشد

«لعنت» مینهو با خاموش شدن مبایلش فریاد زد ، فقط تونست پیام اول رو بفرسته ، «شت شت شت زود باش» .
با نگرانی‌ به صفحه مبایلش خیره شده بود و منتظر بود روشن شه

بالاخره بعد سه دیقه مبایلش روشن شد . سریع رفت تا پیام رو بفرسته اما با دیدن ریپلای جیسونگ خشکش زد و قلبش شکست

Youknowlee

کیوته

Jistarhan

اوه ...
هاها ‌‌....
به هر حال شب بخیر

«خاک تو سرت کنم با اون خاموش شدنت»

مینهو مبایلش رو به گوشه‌ای پرت کرد و گوشه اتاقش نشست .
از اون روز به بعد جیسونگ طوری رفتار کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و مینهو هم برای اثبات احمق بودنش هیچ وقت بحثش رو وسط نکشید .
این وضع ادامه داشت تا زمانی که مینهو به شوخی گفت که میخواد بهم بزنه

حرف‌های امشب جیسونگ ، قلبش رو خورد کرده بود . اگر فقط لجبازی نمی‌کرد و حقیقت رو به جیسونگ می‌گفت این اتفاق نمی‌افتاد .

از خودش و جیسونگ عصبانی بود . اون حق داشت از جیسونگ عصبانی باشه . اون با کارا و حرفایی که درباره چان زد بهش فهمونده بود ، که مینهو براش بی ارژشه ..

ولی من برت میگردونم

Daddy [ChanLix-SKZ]Where stories live. Discover now