65'

491 78 5
                                    

Warning: smut 🔞

"تو هنوز لب‌هام رو نبوسیدی..فلیکس"

قلب فلیکس یک لحظه از تپش افتاد "تو..تو..منو فـ فلیکس صدا کردی...تو چطور..."
قبل از اینکه بتونه جمله‌اش رو به اتمام برسونه، لب‌های چان روی لب‌هاش نشستن. دست‌هاش کمر باریک فلیکس رو رها کردن و آروم آروم به سمت رون پاش رفتن.

اوه شت..شت..!!

فلیکس دست‌هاش رو دور گردن چان حلقه کرد. چان همون‌طور که بوسه‌های ریزی رو حواله‌ی اجزای صورت فلیکس می‌کرد، با دست‌هاش رون پاش رو می‌مالید و مدام بالا و بالاتر می‌رفت.
با شنیدن صدای ناله‌های فلیکس، چان عقب رفت تا بتونه چشم‌های نیازمند فلیکس رو تماشا کنه.
فلیکس که گونه‌هاش حسابی قرمز شده بود سعی می‌کرد چشم از روی لب های پسر بزرگتر برداره "چان...چانی~"
چان همون‌طور که توی چشم‌هاش زل زده بود دوباره با دست‌هاش رون پاهای لیکس رو می‌مالید؛ می‌خواست تک‌تک احساساتی که پسر کوچیک‌تر داره تجربه می‌کنه از روی چشم‌هاش بفهمه.
"چـ-چانی" نالید
"نظرت چیه بقیه‌ش رو ببریم خونه...بیبی" چان با نیشخندی روی لب‌هاش گفت و پسر رو روی دست‌هاش بلند کرد.
موقع بیرون رفتن از درمانگاه دانشجوها بهشون خیره شده بودن و این برای چان هیچ اهمیتی نداشت..
برای فلیکس هم همینطور...

---

"خوش اوم...اوه.." خدمتکار مسن به محض دیدن پسر توی دست‌های چان حرف‌هاش رو خورد و با یه چشمک ریز از جلوی راهشون کنار رفت.
لحظه‌ای که هر دو پسر به اتاق چان رسیدن، پسر بزرگتر فلکیس رو روی تختش انداخت و لباس‌هاش رو از تنش خارج کرد‌.
فلیکس بخاطر حس سرمایی که ناگهان به بدنش خورده بود هیسی کشید.
"اشکال نداره بیبی، گرمت می‌کنم" چان نیشخند زد.
به محض اینکه آخرین تکه‌ی لباس‌های فلیکس از تنش خارج شد صدای بلند گفت و گوی دو نفر از طبقه‌ پایین بلند شد "لعنت بهش...بیبی باید آروم‌تر باشیم مامان بابام رسیدن خونه"
"بـ-باشه" اما فلیکس خیلی خوب می‌دونست که نمیتونه آروم باشه.
چان بلند شد و در اتاقش رو قفل کرد و بعد خیلی سریع به تخت برگشت و روی فلیکس خیمه زد.
فلیکس چشم‌هاش رو بسته بود و منتظر بود تا لب‌ها‌ی پسر بزرگتر رو روی بدنش حس کنه. چان از گردنش شروع به بوسیدن کرد و هر از گاهی دندون‌هاش رو توی پوست لطیف و سفید لیکس فرو می‌کرد و بعد آروم روی رد دندون‌هاش رو می‌بوسید.
صدای ناله‌ی فلیکس تمام گوش چان رو پر کرده بود.
چان روی گوش فلیکس رو آروم لیسید و بعد زمزمه کرد "هیچ ایده‌ای نداری این صداها چطور دیوونم می‌کنه بیبی"
با شنیدن این حرف گونه‌های فلیکس از قبل هم قرمزتر شدن. چان با دیدن این صحنه دستش رو توی موهای پسر برد و لاو مارک‌‌های زیادی رو توی راه بین گردن و گوشش کاشت و همزمان به صدای شیرین ناله‌های پسر گوش داد.

تق تق

"زهر مار" چان با خودش گفت‌ و بعد داد زد "چیه"
"چان من و بابات چندتا از دوستامون رو دعوت کردیم مشکلی نداری!"
"شت..." به لیکس نگاه کرد.
"مشکلی نیست چانـ-نی. صدام رو پایین نگه میدارم" فلیکس همون‌طور که سعی می‌کرد بدنش رو به بدن چان نزدیک‌تر کنه گفت.
"باشه مشکلی نیست ولی مزاحم من نشید من کار دارم" چان همون‌طور که توی چشم‌های 'کار'ش زل زده بود داد زد.
"باشه ولی اگر چیزی نیاز داشتی بیا طبقه پایین" خانم و آقای بنگ قبل از اینکه به سالن پذیرایی برگردن گفتن‌.
"هوف...حسش پرید" چان چشم از روی پسر برداشت و از روش بلند شد.
فلیکس با ناراحتی به چان نگاه کرد و بدون این که حرفی بزنه روی پاهای پسر نشست و باسنش رو روی پاهاش مالید.
چان با نیشخند دست روی کمرش گذاشت "فاک..بیبی..کارت واقعا عالیه" همون‌طور که کلمات رو به زبون می‌آورد دوباره لیکس رو روی تخت خوابوند و شروع به بوسیدن بدن نرم و سفیدش کرد.
"باید اول آماده‌ت کنم تو هم باید آروم باشی، متوجه شدی؟" فلیکس در جواب نفس عمیقی کشید و سرش رو تکون داد.
چان دراور کنار تخت رو باز کرد و لوب رو از داخلش در آورد.
"اوه توت فرنگیه؟" فلیکس با دیدن شکل توت‌فرنگی روی قوطی لبخند زد.
"آره توت فرنگیه بیبی" چان لبخند زد.
"چانی توت فرنگی دوست داره؟" فلیکس با لبخند کیوتی پرسید.
"به هلو بیشتر علاقه دارم مخصوصا اگر اون هلوها مال تو باشن باشن" چشمک زد.
فلیکس چند لحظه فکر کرد تا بالاخره منظور چان رو فهمید و خیلی سریع از خجالت آب شد. دست هاش رو روی صورتش نشوند تا چشم‌های چان رو نبینه.
ثانیه های کوتاهی بعد از این اتفاق احساس کرد پاهاش از هم جدا شدن و چیزی داخلش فرو رفت.
فلیکس حالا بیشتر تمایل داشت دست‌هاش روی صورتش نگه داره. اما دردی که توی پایین تنه‌اش حس کرد باعث شد دست‌هاش رو از صورتش جدا کنه و به رو تختی چنگ بندازه.
چان انگشت دیگه‌ای رو فرو کرد و درد فقط یکم جای خودش رو به لذت داد.
"درد میگیره بیبی؟" چان با نگرانی پرسید.
فلیکس سر تکون داد و سعی کرد با نفس کشیدن جلوی ناله‌هاش رو بگیره.
"میخوام یه انگشت دیگه هم اضافه کنم، باشه؟"
فلیکس سر تکون داد.
با وارد شدن انگشت‌ بعدی چان، ناله آرومی از دهن فلیکس خارج شد.
چان نگاهی به عضو سخت شده لیکس انداخت و وقتی قطره‌ها کام رو دور و برش دید نیشخندی زد و شروع به مالیدن عضوش کرد.
"چـ-چان نه" این بار بلند‌تر نالید "اگر ادامه بدی....همش میریزه"
"صداتو بیار پایین" چان گفت و بی‌توجه به حرف لیکس به کارش ادامه داد.
"و..جلوی خودتو نگیر."
با سریع‌تر شدن دست چان فلیکس سرش رو به عقب هل داد و دوباره به رو تختی چنگ زد. یکم بعد لیکس به اوج لذت رسید و مایع سفیدی از عضوش خارج شد. پسر تمام تلاشش رو کرد تا ناله‌ی بلندی از گلوش خارج نشه و تقریبا موفق بود.
"هممم دیگه آماده‌ای" چان دوباره بین پاهای لیکس فاصله انداخت و عضوش رو بین پاهای پسر قرار داد.
"میخوام وارد بشم" چان خبر داد.
فلیکس بازوهای چان رو گرفت و سرش رو تکون داد.
چان آروم عضو سختش رو وارد فلیکس کرد باعث شد پسر هیسی بلند بکشه. چان سریع دست روی دهنش گذاشت "صداتو بیار پایین"
چان عاشق شنیدن صدای ناله‌های پسر زیرشه، اما فعلا مجبوره گوش‌هاش رو از صدای شیرینش محروم کنه. در واقع کارهای چان برای پدر و مادرش اهمیتی نداشتن و چان هم به نظر اونا اهمیتی نمیداد اما مهمون‌ها همراه بچه‌هاشون به خونه اون‌ها میان و چان قطعا نمیخواد اون بچه‌های بیچاره رو به این زودی تراماتایزد کنه.
چان دستش رو روی دهن فلیکس گذاشت و محکم داخلش ضربه زد.
فلیکس از سر ناچاری دست چان رو گاز گرفت و چان قسم میخورد که اون گازها به اندازه گاز بچه گربه‌ها نرم بودن.
گلوی فلیکس بخاطر تمام ناله‌هایی که تلاش می‌کرد از بیرون اومدنشون جلوگیری کنه درد گرفته بود‌ و چشم‌هاش یکم اشکی شده بود.
"چان...دارم میا.." ضربه هایی که چان می‌زد توان کامل کردن جمله رو ازش گرفت.
وقتی چان دقیقا روی نقطه حساسش ضربه محکمی زد فلیکس دیگه نتونست جلوی خودش رو بگیره و ناله‌ی بلندی سر داد.
"لیکس آروم‌تر!"
"خیلی...محکم" سعی کرد نفس بگیره "بود"
چان خم شد و شروع به بوسیدن لیکس کرد تا جلوی ناله‌هاش رو بگیره اما زبونش که توی دهن پسر می‌چرخید و دائم به زبونش برخورد می‌کرد ناله‌های قایم شده توی گلوی فلیکس رو بی‌قرار تر می‌کرد.
"فاک نزدیکم"
"منم"
چان سرعتش رو بیشتر کرد و چند لحظه بعد فلیکس برای بار دوم خالی شد و مدت کمی بعدش گرمای مایع‌ای که داخلش جاری شد رو حس کرد.
درست وقتی فلیکس داشت عضلاتش رو شل می‌کرد چان دوباره ضربه‌ای داخلش زد.
"چـ چان؟" با صدای گرفته‌ای پرسید
"هنوز تموم نشده بیبی" چان نیشخند زد.
فلیکس دست‌هاش رو دور گردن چان حلقه کرد و چان دوباره و دوباره داخلش ضربه زد. تمام تلاشش رو میکرد تا صدایی ازش در نیاد ولی کار چان زیادی خوب بود و مقاومت فلیکس در برابر لذتی که داشت تجربه می‌کرد خیلی کم بود.
این بار مدت کوتاهی نگذشته بود که فلیکس دوباره به نقطه اوج رسید "چان دوباره....نزدیکم"
"تو فوق العاده ‌ای" چان آروم زمزمه کرد و گوش فلیکس رو بوسید.
فلیکس احساس می‌کرد با شنیدن حرف‌های پسر بزرگتر کاملا مست شده و کامل عقلش رو از دست داده.
با خارج شدن کام فلیکس، پسر قوسی به کمرش داد و دوباره غرق لذت شد.
یکم بعد چان هم داخل پسر خالی شد و ناله نسبتاً آرومی از بین لب‌هاش فرار کرد.
فلیکس با حس دوباره مایع داغی که داخل بدنش می‌چرخید نفس نفس زد، دلش میخواست ناله بلندی بکنه و تمام لذت جا مونده توی گلوش رو خارج کنه‌.
چان آروم عضو سختش رو از داخل پسر خارج کرد و این بار فلیکس نتونسته حتی ذره‌ای جلوی خودش رو بگیره و ناله‌ی بلندش گوش چان رو پر کرد.
چان کنار فلیکسی که نفس‌نفس می‌زد، دراز کشید و سعی کرد نفس بگیره.
بعد اینکه اکسیژن کافی به شش‌هاش برگشت چان از جاش بلند شد و پسر کوچیکنر رو توی دست‌هاش گرفت "باید حمومت کنم بیبی"
فلیکس که حسابی خسته شده بود فقط سرش رو به سینه چان تکیه داد و چشم‌هاش رو بست.
چان به چهره‌ی زیباش که یکم خیس شده بود نگاه کرد؛ مژ‌ه‌هاش نه خیلی بلند بودن و نه خیلی کوتاه، بینیش به زیبایی روی صورتش نشسته بود، لپ‌هاش یکم قرمز شده بودن و لب‌هاش...لب‌هاش فوق‌العاده نرم و شیرین به نظر می‌رسیدن.

من تو رو مال خودم می‌کنم.

---

امیدوارم از این قسمت خیلی لذت ببرید.

Daddy [ChanLix-SKZ]Where stories live. Discover now