'11

2K 405 108
                                    


" سلام ووجین هیونگ " فیلیکس سلام کرد .
" هی لیکس " پسر بزرگتر در جواب گفت .
" سلام بر تو مینهو هیونگ " پسر بزرگتر در جواب لبخند زد .
فیلیکس خوشحال بود که پسری که فکر میکرد قراره باهاش رو به رو بشه داخل اتاق نبود . همونطور که ریز به جوک های اریک میخندید بین ووجین و چانگبین نشست .
چند تا از پسرای داخل اتاق با ترس به پسر کوچیکتر نگاه میکردن .
" پسرا ... چان کجاست ؟ " چانگبین یهو پرسید و فیلیکس چوک کرد
" چـ-چان ؟ " فیلیکس با نگرانی پرسید .
به جز اریک بقیه با نیشخند نگاهش کردن
" اوه نه من واقعا به جیسونگ نیاز دارم " فیلیکس زمزمه کرد
" کریستوفر فاکینگ بنگ " چانگبین داد زد .
" خفه شو !! دارم خوراکی میارم الان میام " یه صدا در جواب چانگبین فریاد زد .
قلب فیلیکس ممکن بود تا چند دقیقه دیگه از کار بیفته .
" هی قبل از اینکه چان بیاد بیاین توافق کنیم ، ما یه نیک‌نیم به فیلیکس میدیم و هیچکس تاکید میکنم هیچکس جلوی چان اسمی به غیر از اون نیک نیم رو استفاده نمیکنه و به چان هم میگیم اسم اصلیشه " مینهو گفت .
" به این صورت جناب کریستوفر از این حرفی که زده پشیمون میشه . تازه نویسنده هم دلش نمیخواد کتابش به این راحتی تموم شه در نتیجه از این راه کتاب طولانی تر میشه " مینهو چشمک زد .
" به شدت احمقانه است ولی قبوله " همه به جز اریک که گیج بهشون نگاه میکرد ، موافقت کردن .
" چی شده ؟ " اریک پرسید .
" نگران نباش بعدا بهت میگم چی شده ! فقط فیلیکس رو ... عام بوکی ؟ ... بوکی صدا کن " چانگبین گفت .
" بوکی ؟ چرا بوکی ؟ "
" چون اسم کره ایت لی یونگ بوکه درسته ؟ پس بوکی بهش میخوره " چانگبین جواب داد .
" بوکی کیوته " اریک گفت .

•••

"

یکی میشه زحمت بکشه در رو برای من باز کنه " چان داد زد .
" فیلیکس برو " هیونجین بهش نگاه کرد و گفت .
" ام باشه میرم " پسر در جواب گفت .
فیلیکس از جاش بلند شد ، به سمت در رفت و اون رو باز کرد
" فاک بهتون چی باعث شد انقد دیر- ... اوه سلام " چهره و لحن عصبی چان با دیدن یه پسر به شدت دوست داشتنی ناپدید شد .
فیلیکس آروم لبخند زد : " بزار کمکت کنم "
با گفتن این ، فیلیکس دستش رو به سمت سینی توی دستای چان برد و خیلی تصادفی دستش با دست چان برخورد کرد . قلبش رو که با سرعت سرسام آوری میزد رو حس کرد ، قلب چان هم دست کمی نداشت .
چشمای چان روی فیلیکس قفل شده بود و همین که پسر کوچیک تر سر برگردوند نگاه ریزی به سر تا پاش کرد و لبخند کمرنگی زد

اون باید برای من بشه .

•••

همه چیز داخل پارتی داشت به خوبی پیش میرفت به جز یک چیز ؛ چان دقیقا کنار فیلیکس نشسته بود و بدون اینکه بخاطر حضور بقیه خجالت بکشه باهاش لاس میزد و ... دقیقا دارید درست فکر میکنید ! فیلیکس داشت ذوب میشد .
" بوکی اسم کیوتیه ! اسم اصلیت اینه ؟ " چان پرسید .
" عا ... اره اسم کاملم لی بوکیه " فیلیکس گفت و لبخند کوچیکی تحویل چان داد و چان هم سر تکون داد ولی ته قلبش به هر دلیلی حرف 'بوکی' رو قبول نکرده بود .
" از اونجایی که همتون الان اینجایید دلم میخواد یه چیزیو بگم . بوکی برای منه ، در نتیجه برای خودتون بهتره که دستتون بهش نخوره " چان روشن کرد و بقیه با خنده تایید کردن ؛ به جز اریک .
" اریک ؟ " چان صداش کرد .
" اگر اینطوره ... این یه مسابقه ست بین من و تو" اریک نیشخند زد و چان ابرویی بالا انداخت .
" باشه "
فضای داخل اتاق یهو سرد و تاریک شد .
" درسته ! حالا بیاید فیلم ببینیم " ووجین پیشنهاد کرد .

- خیلی دیر شد ، نه ؟ 😶

Daddy [ChanLix-SKZ]Where stories live. Discover now