'9

2K 402 38
                                    

۳ هزار لایک ، ۵۰۰ کامنت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

۳ هزار لایک ، ۵۰۰ کامنت

Bbylixue // ممنونم چه که امروز وقتت رو به من دادی

Sonchaee // خواهش میکنم بیبی

BCchan // اوه این خوشگله کیه ؟
Bbylixue // چیه ؟ حسودیت شد ؟
BCchan // حسود کیلو چنده ؟ خوشگله شمارش چنده
Bbylixue // من ...

Sonchaee // ببخشید بچه @/BCchan
BCchan // چیه ؟ چرا ؟ تو خوشگلی
Sonchaee // تو داداشمو داری
BCchan // نه بهش علاقه ندارم
Sonchaee// منم به تو علاقه ندارم در ضمن ... دوست دختر هم دارم
BCchan // اوه ... اوه ؟!

BCchan // انگار اینجا فقط من سینگلم
Bbylixue // من دست نخوردم منو بردار

BCchan // اوه من ناراحتم ... اوه خب
Bbylixue // الو ؟ من سینگلما

BCchan // هعی اشکال نداره زود یکیو پیدا میکنم
Bbylixue // خب رسما دارم ایگنور میشم

•••

« چه فک‌ نمی‌کنی این لباس یکم ... »

« نه خوبه ! خیلی کیوته . به موهای پف کردت هم میاد » چیونگ به این حجم از صافت بودن برادرش لبخند زد .

« باشه باشه خیلی خب »

« بیا بریم دیر میکنیم »

« همین الانشم دیر کردیم » فیلیکس با خنده گفت .

« به هر حال »

•••

همین که هر دو داخل ماشین شدن اهنگی گذاشتن و به سمت محلی که مهمونی شام در اونجا برگزار می شد حرکت کردن

« چه ؟! میدونی داریم خونه کی میریم »

« اوممم مامان گفت اسمشون پنگ ؟ بن ؟ کنگ ؟ اه یادم نمیاد »

« ... » فیلیکس اهی کشید . چطور خواهرش انقدر ساده همه چیز رو فراموش میکرد .

Daddy [ChanLix-SKZ]Where stories live. Discover now