-.......
-فقط تظاهر کن که انگار که عاشقمی باشه؟ نمیخوام دیگه گرین اذیتم کنه...خودت میدونی برای اینکه کمکم کنی توی این کلاب عضو شدم!
-به هیچ وجه!!!!
-سَ-لَوَ-واد...کمکم کن خواهشش~~~
-خودت باید پای کاری که کردی وایسی!
-بخدا من کاری نکردمم...سرنوشت کوفتی منو انداخت تو این بدبختی!
-خب بهش بگو که دوستش نداری!
-قبلا اینکارو کردم...ولی اون گوش نمیده!
-دیگه مشکل خودته..
-اوکی...گرین رو میدم بهت..من به گرین میگم بیوفته دنبال تو!!!
-فکر میکنی این بامزه اس؟
-تازه بهش میگم تو اونو دوست داری!
-دلت کتک میخواد آره؟
-چیه فکر کردی ازت میترسم؟
بعد از حرفم از جام بلند شدم و یه قدم عقب رفتم...
ولی قبل از اینکه حتی بتونم قدمی از در عبور کنم پاهام متوقف شدن...چون چیزهایی از پشت در افتاد...
-بازم کادوی فنای تو..
به محض اینکه بسته های تنقلات رو دیدم شروع کردم به فحش دادن...
روی هر بستهاسم سروات و فرستنده نوشته شده بود
اما یکیشون رو دیدم که...
♡تاین♡
"یادت نره اسنک هارو بخوری ^-^"
مامان؟!...این از طرف مامانمه یعنی؟!-هووووی...اون مال منهههه
داد زدم وقتی دیدم بسته ی رنگارنگ توی دستم که اط قضا اسم منم روش پرینت شده بود از دستم قاپیده شد !!
-خب که چی؟
-اینهمه چیز میز دیگه برای تو فرستادن...برای چی اینو ازم گرفتی؟؟مال من بود خب!!!
سروات هیچی نگفت...یه خودکار برداشت و روی اون برگه ی چاپ شده ای که اسم منو روش نوشته بودن چیزی اضافه کرد..
بهم برش گردوند...ولی من نمیتونستم بفهمم چی نوشته...به خاطر دست خط افتضاحش!!!
-باشه...
-چی باشه؟
-من با چیزی کهگفتی اوکی ام!
-چه زری داری میزنی؟؟؟
-باشه...باهات لاس میزنم!!!!!
-.....
-معاملمون شد؟
یه لحظه صبر کن ببینم...من اصلا نمیفهمم چی شد!...مغزم کاملا خالی شده بود فقط به خاطر چیزی که روی اون تیکه کاغذ نوشته شده بود!
YOU ARE READING
👬🏻2GETHER PERSIAN NOVEL👬🏻
Fanfictionترجمه فارسی رمانه یکی از بهترین سریالای بی ال . . 2Gether 😍 | توگدر *تشویق حضار* خلاصه که اولین کار ماست راضی باشین ازمون ووت یادتون نره خوشگلا🥳