👬🏻پارت دهم👬🏻

245 75 0
                                    

-.......

-فقط تظاهر کن که انگار که عاشقمی باشه؟ نمیخوام دیگه گرین اذیتم کنه...خودت میدونی برای اینکه کمکم کنی توی این کلاب عضو شدم!

-به هیچ وجه!!!!

-سَ-لَوَ-واد...کمکم کن خواهشش~~~

-خودت باید پای کاری که کردی وایسی!

-بخدا من کاری نکردمم...سرنوشت کوفتی منو انداخت تو این بدبختی!

-خب بهش بگو که دوستش نداری!

-قبلا اینکارو کردم...ولی اون گوش نمیده!

-دیگه مشکل خودته..

-اوکی...گرین رو میدم بهت..من به گرین میگم بیوفته دنبال تو!!!

-فکر میکنی این بامزه اس؟

-تازه بهش میگم تو اونو دوست داری!

-دلت کتک میخواد آره؟

-چیه فکر کردی ازت میترسم؟

بعد از حرفم از جام بلند شدم و یه قدم عقب رفتم...

ولی قبل از اینکه حتی بتونم قدمی از در عبور کنم پاهام متوقف شدن...چون چیزهایی از پشت در افتاد...

-بازم کادوی فنای تو..

به محض اینکه بسته های تنقلات رو‌ دیدم شروع کردم به فحش دادن...

روی هر بسته‌اسم سروات و فرستنده نوشته شده بود

اما یکیشون رو دیدم که...

♡تاین♡

"یادت نره اسنک هارو بخوری ^-^"
مامان؟!...این از طرف مامانمه یعنی؟!

-هووووی...اون مال منهههه

داد زدم وقتی دیدم بسته ی رنگارنگ توی دستم که اط قضا اسم منم روش پرینت شده بود از دستم قاپیده شد !!

-خب که چی؟

-اینهمه چیز میز دیگه برای تو فرستادن...برای چی اینو ازم گرفتی؟؟مال من بود خب!!!

سروات هیچی نگفت...یه خودکار برداشت و روی اون برگه ی چاپ شده ای که اسم منو روش نوشته بودن چیزی اضافه کرد..

بهم برش گردوند...ولی من نمیتونستم بفهمم چی نوشته...به خاطر دست خط افتضاحش!!!

-باشه...

-چی باشه؟

-من با چیزی که‌گفتی اوکی ام!

-چه زری داری میزنی؟؟؟

-باشه...باهات لاس میزنم!!!!!

-.....

-معاملمون شد؟

یه لحظه صبر کن ببینم...من اصلا نمیفهمم چی شد!...مغزم کاملا خالی شده بود فقط به خاطر چیزی که روی اون تیکه کاغذ نوشته شده بود!

👬🏻2GETHER PERSIAN NOVEL👬🏻Donde viven las historias. Descúbrelo ahora