بووووووم!
مهم نیس که چیو بشنوم...هیچی حس نمیکنم!
شاید به خاطر اینه که روی آهنگ زیاد فوکوس نکردم و توجهم بیشتر به عسل بوده!
ولی چرا دستام داره میلرزه...قلبمم تالاپ تولوپ میکنه...
شاید به جوکاش عادت ندارم برای همین نمیتونم احساساتمو کنترل کنم!
لعنت...قلبببببم!!!!!سه دقیقه بعد ملت وارد کلاب شدن تا زمانی که تمام اتاق پر شد...
من و سروات جداگونه و توی یه زاویه دیگه ای نشسته بودیم...چون استادای گیتارمون با هم فرق میکرد...همچنین اون تمرین فوتبالم داشت..برای همین تمرین نمیکرد!
به همین خاطر ارشد اجازه داد ما دوتا زودتر از دیگران کلاسو تموم کنیم و بریم.
ولی قبل از اینکه وسایلمونو جمع کنیم و بریم در کلاب باز شد و یه ارشد دهن سگی به اسم " آقای دیسادات" وارد شد.به نظر میرسید صداش با استفاده از ترومپت تقویت شده
*میخواد بگه صداش رو اعصابه*
ولی اون تنها نبود...کسیو با خودش آورده بود که اون....
لعنت بهش...گرین بود !!!!!!!
-ایشون عضو جدیدن...از الان باهاتون گیتار تمرین میکنه...جمعی کار کنین و بازی هم نکنین!!
حرفش که تموم شد درو باز کرد و رفت بیرون...
اون جونور که شده بود عضو جدید رو هم ول کرد بین ما...حداقل نباید قبلش یه مشورتی میگرفت از بقیه واسه آوردن این؟
-خودتو معرفی کن
پیایر با لبخند محترمانه ای صحبت کرد...
سمت سروات برگشتم و دهنمو گرفتم...کاملا آماده گریه کردن بودم..فقط درخواست همدردی میکردم...
-سلاااام...اسم من گرینه..از دانشکده انسانشناسی...لطفا بهم کمک کنین و تشوووووویقم کنین...
اون شاید توی دید بقیه خیلی دوستانه و مشتاق به نظر برسه...ولی برای من...ترسناااکه!!!
مخصوصا چشماش وقتی نگاهم میکنه؛انگار میخواد همونجا منو بخوره...زنده!!!!
-سلام...من "پِیر" ام...از دانشکده پزشکی...لطفا مراقبم باشین.
وااااااو!!!!
یه صدای وزوزی بعد از تموم شدن معرفیش پیچیده شد...
من به دخترِ روی صحنه نگاه میکردم...بدون اینکه جای دیگه ای رو نگاه کنم...
اون یونیفرم دانشکده پزشکی رو پوشیده بود
اون صورت زیبا و لبخند دلنشینی داشت
فکر میکنم که عاشق این دختر شدم...
*داداش بذار یه ثانیه بگذره :/// *
-سلام من "اِرن" ام...از دانشکده معماری
بعد از اینکه حرفشو تموم کرد گیتارشو برداشت و با یه ژست خفن نشست!
لباساش یه پیرهن ساده و شلوار جین پاره بود
کاملا با بقیه فرق میکرد و همینم باعث میشد پسرای دیگه اذیت کننده سوت بزنن
باید اشاره کنم که اون صورت خیلی خوشگلی هم داشت
-خب دوستان..لطفا به اعضای جدیدمون خوش آمد بگین و فراموش نکنین حسابی با هم جفت شین
یکی از ارشدا اینو گفت و گرینم سریع مثه آدامس اومد و چسبید به من
-دو روزه ندیدمت...واقعاااا دلم برات تنگ شده
گرین بود که صحبت رو شروع کرد...
فکر میکردم کلا منصرف شده...ولی مثل اینکه رفته و قوی تر برگشته :/
این صورته یا مصالح ساختمونی؟
به نظر میاد صورتش از بتن هم چسبنده تر باشه
-ولی من دلم تنگ نشده بود...واسه چی اینجا عضو شدی ؟؟
-میخواستم گیتار بزنم
مثه سگ دروغ میگه!!!
-اگه میخوای گیتار بزنی پس پاشو برو دورتر از من بشین و گیتارتو بزن!
-تاااااااین..تو میدونی ۱+۱ چه معنی ای میده؟
برای چند لحظه ای سکوت کردم
-برو اونجا و گیتارتووو بزززن
با حالت کلافه ای انگشتمو به سمت گوشه ای دورتر از خودم کنار سالن گرفتم
-اوه..۱+۱=۲ این چیزی نیس...ولی میدونی تاین+گرین چی رو میسازه؟ عشقووو؟؟؟ وییییییی
تاین +گرین میشه پاهایی که آماده ان پرتت کنن اونور..!
دیگه نمیخوام وقتمواینجا تلف کنم
پس بلند شدم و راه افتادم که یهو به یکی برخورد کردم..
اوه این دختره دانشجو پزشکیه که اسمش پر بود...
خیلی شیرین بهم لبخند زد
واااو شیرینی لبخندش مثل بستنی بود :))
-اسم من تاینه از دانشکده ی حقوق
خودمو بهش معرفی کردم
-امم..من پر هستم خوشبختم
-خب چرا...
قبل از اینکه حرفمو بزنم یقه لباسم به دست قوی ای که متعلق به سروات بود کشیده شد !
-کلاس تشویق کننده ها الان شروع میشه...بدو!! ارشدا منتظرتن!!!
با حالت گیج کننده ای یقه ام رو کشید و از سالن بیرون آوردتم..
حتی گرین هم نتونست چیزی بگه!
-چه غلطی داری میکنی؟
-کارتو بکن
بعدم گذاشت رفت!!!!
___________
یک دو سه !
صدامو دارین 🥹
بعد دو سال و خورده ای سلااااااااااااااام ریدرای زیبام🥹💋
انقدر بالا و پایینا برام اتفاق افتاده بود که اصلا یاد این رمان نبودم....🫠
با پارتی کوتاه منو ببخشید🤟🏻🥺
YOU ARE READING
👬🏻2GETHER PERSIAN NOVEL👬🏻
Fanfictionترجمه فارسی رمانه یکی از بهترین سریالای بی ال . . 2Gether 😍 | توگدر *تشویق حضار* خلاصه که اولین کار ماست راضی باشین ازمون ووت یادتون نره خوشگلا🥳