25.

1.5K 324 77
                                    

کسی از خلوت پادشاه خبر داره؟

کسی از اتاق مخفی پشت تخت پادشاه خبر داره؟

کسی از تنهایی دو پادشاه خبر داره؟

کسی از..

-"هیچکس نمیتونه تصور کنه چقدر عاشق همیم!"

میون بوسه هاشون زمزه کرد و زبونشو روی ردیف دندون های پسر مو مشکی کشید

قرار گرفتن دست ها اون روی باسنش کنترل بوسه رو ازش گرفت و نالشو خفه کرد

با کشیدن مو های مشکی رنگش سر هاشون رو از هم جدا کرد رشته براقی که میون لب هاشون بود برای دوباره بوسیدن هم تحریکشون میکرد

چشم هاشو توی صورتش که حالا با موهای بهم ریخته ی مشکی رنگش جوان تر به نظر میرسید چرخوند و نیشخند زد

-"میخوام ببرمت یکجای جدید.."

-"کجا؟"

حلقه ی دست همزادش دور کمرش حس راحتی داشت..موهاشو کامل باز کرد و انگشت هاشو میون رشته های مشکی رنگش فرو برد

-"از وقتی دیدمت دلم نمیخواست پادشاه باشم..جاییو اماده کردم تا با تو اونجا زندگی کنم.."

عاشق اون نگاه بود..اون زخم که از بالای ابرو تا زیر گونه ش میرسید..اون لب های باریک و صدای بم..این عشق به خودش حساب میشد؟

یونگی خودِ یون بود..

-"پس قراره اونجارو به من هدیه بدی؟"

با حرکت بالا به پایین سرش تایید کرد

-"و قراره شب رو اونجا بگذرونیم..؟"

این لحن تحریکش میکرد..لب پایینشو گزید و بینی هاشون رو به هم مالید..

-"چشم هاتو ببند تا ببرمت اونجا"

چشم هاشو بست و فشار انگشت هاشو دور کمر یون بیشتر کرد..حس خز شنلش زیر انگشت هاش خوب بود

سرمای ناگهانی که واردش شدن با وجود نفس های داغ یون که صورتش میخورد دلنشین بود

با اعلامش چشم هاشو باز کرد و ازش جدا شد و کلاه شنلشو انداخت

کجا بودن؟

-"ما کجاییم؟"

دور تا دورشون درخت حلقه زده بود

انقدر زیاد که قابل شمارش نباشه

مزرعه ای با خونه ی کوچیکی که از دودکشش دود خاکستری رنگ بیرون می اومد

سمت یون که پشت سرش ایستاده بود برگشت و به خونه اشاره کرد

-"این..."

-"تو رویای بچگیت دیدمش.."

دستشو گرفت..دروازه ی چوبی ک با دیوار کوتاهی مزرعه رو جدا میکرد باز کرد و یونگی رو دنبال خودش داخل برد

𝑊ℎ𝑜' 𝑠 𝑇ℎ𝑒 𝑲𝑰𝑵𝑮? |👑| 𝑠𝑢𝑔𝑎Where stories live. Discover now