-"تموم شد"
میچا بند هانبوکشو بست و عقب رفت
جلوی ایینه ی اتاقش ایستاد و به خودش نگاه کرد
-"من خیلی زیبام...چطور همه ازم میترسن؟"-"چهره ی زیبا دلیل بر ترسیدنشون نیست..قدرتت باعث میشه فرار کنن"
سمت پیشگو برگشت و دستشو روی موهاش کشید
-"پس چرا تو نمیترسی؟"میچا لبخند زد و بغلش کرد..سرشو روی سینه ی یون گذاشت و چشم هاشو بست
-"توی آب دیدم که اگر پدرتو نکشی یه ببر بهت حمله میکنه..مراقب خودت باش"
-"اگر قرار بود ببر برنده باشه شیر سلطان جنگل نمی شد بانو میچا"
از پیشگو فاصله گرفت و همونطور که دستشو روی هوا تکون میداد بهش گفت
-"با پوست ببر برمیگردم"
روی اسب قهوه ای رنگش پرید و سمت دروازه ی قصر..جایی که پدرش و چند محافظ منتظر ایستاده بودن رفت
-"افتخار بزرگیه که با شما به شکا میرم پدر"
وقتی دروازه ها باز شدن پاهاشو به شکم اسبش زد و همراه با بقیه حرکت کردنیشخندشو خورد و به مردمی که با بیرون اومدنشون جمع شدن نگاه کرد
-"شکار باید لذت بخش باشه"
تیر و کمانشو تو دستش گرفت و جلو تر از بقیه رفت
-"شما همینجا بمونید و کمپ بزنید"جلوی پدرش نمایشی تعظیم کرد
-"بهم افتخار همراهی نمیدید سرورم؟"
پادشاه نگاه مرددی به سرباز هایی که مشغول بودن انداخت و با گرفتن شمشیر و تیر و کمانش راه افتاد
از میون درخت ها به جایی که محل شکار بود رفتن
پادشاه تیر و کمانشو در اورد و تو یهک حرکت یهویی یون رو نشانه گرفتپوزخند پرنگی زد و روی تخته سنگی که خزه بسته بود نشست
-"میخوای منو بکشی؟"
پادشاه با چشم های ریز شده قلب پسرشو نشونه گرفت
-"مگه تو برای همین منو به اینجا نکشوندی پسر؟"
تکیشو از تخته سنگ گرفت و با قدم های اروم سمت پدرش رفت-"چرا؟...من که عجله ای برای پادشاه شدن ندارم...به موقه اش که شما مردین من هم به مقامم میرسم"
پادشاه عقب تر رفت و تیر و کمانشو محکم تر گرفت
-"برو عقب...اگر جلو بیای واقعا میزنمت یون"-"یون...یون نکن...یون برو...یون نحسه...یون نجسه...یون گناهکاره..یون شیطانه...یون پسر پادشاه نیست..یون یه نفرینه....خسته نشدی؟"
با هر قدمی که پدرش عقب بر می داشت اون بهش نزدیک می شد و انقدر تکرارش کرد تا تنها فاصله ی بینشون شد کمانی که دست پدرش بود
YOU ARE READING
𝑊ℎ𝑜' 𝑠 𝑇ℎ𝑒 𝑲𝑰𝑵𝑮? |👑| 𝑠𝑢𝑔𝑎
Fanfiction༺ 𝑊ℎ𝑜' 𝑠 𝑇ℎ𝑒 𝑲𝑰𝑵𝑮? ༻ "پادشاه کیه؟" 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑔𝑖 ⌇ 𝑦𝑜𝑜𝑛 𝐴𝑛𝑔𝑒𝑠𝑡 , 𝑆𝑚𝑎𝑡 , 𝑤𝒉𝑖𝑐𝒉 , 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒 +میخوای پادشاهت بشم گرگ کوچولو؟ -میشه تو بغلت بخوابم؟ ... -میدونی عشق چیه؟ +من میخوام تو بغل برادرم بخوابم..لمسش کنم...ببوسمش...