•Twenty•

2K 362 1.3K
                                    





ببینین کی اومده!!!
سلام و عرض ادب

شرط پارت بعد :

185 ووت
‏+1K کامنت

خدا بده برکت

خلاصه داستان :

لویی بخاطر اینکه دنیل سر زده دم شرکتش ظاهرشد و واسه نیومدن جیمز کلی دلیل و بهونه اورد ، همچنین مترجمش ،چارلی وقت بیشتری برای ادامه دادن و بررسی کردن ویدیوها نداشت ، تصمیم گرفت که این کارو به بعدا موکول کنه و به پسرا بسپاره که اخبار رو بهش اطلاع بدن.
نایل فهمید هری یه گندی بالا اورده پس هری مجبور شد برخلاف میلش تموم ماجراهای اتفاق افتاده و دلیل
تمام گندکاریاشو برای نایل توضیح بده
درست شبی که فردا صبحش با پدرهاشون و یه سری افراد دیگه یه سفر به اندونزی دارن...


*فلش بک

- شبی که عکسهای یه دیک ِکوچولو ی مشکی برای لویی فرستاده شد*

انگشتای بلند و باریکش رو داخل موهاش کشید تا بیشتر از این توی صورتش نریزن...نیشخند کجش روی لبش بود و آشکارا به ریش‌ اون عمرخالد بدبخت و اون تاملینسون رو مخ ، میخندید

قرار نبود مو لای نقشه ی به ظاهر خفنی که تنهایی کشیده بود درز کنه
بالاخره هرچی بود ، یه دوره های کوتاهی رو همراه نایل برای کلاسهای برنامه نویسیش گذرونده بود ....

تاملینسون ازش یه فیلم داشت؟
اونم وقتی مست بود و نمیدونست داره چه غلطی میکنه ...؟
باهاش بد رفتاری کرده بود و جواب عذرخواهیشو نداده بود؟
همیشه روی نِروِش بود؟
وقتی جونشو نجات داد فقط خیلی شیک فاک زد به اعصابش و همین...؟ تشکر هم که بلد نبود؟

باشه !
حالا وقت بردن این بازی ای بود که
خود خرش شروع کرده بود!

هری: وقتی دهنتو صاف کردم آبروتو بردم گفتم چقد هورنی و منحرفی ک به شریکات چشم داری،
اونجات براشون سفت میشه،
میفهمی !

نیشخند بزرگش روی لب هاش کش اومد
درست بعد از اینکه حرفش رو با صدای خیلی آروم زمزمه کرد.

تکیه ش
رو کمی از صندلی گرفت و چند بار پلک هاش رو  باز و بسته کرد تا خستگی خیره شدن به مانیتور رو از بین ببره...

از شدت هیجان و شیطنتی که توی سلولهاش موج میزد،  صداهای نامفهومی که توی حنجرش ایجاد میشد رو به سختی کنترل میکرد

لب هاشو گاز میگرفت و با کج کردن گردنش به یک سمت ،  تصوّر چهره ی پریشون تاملینسون و فیلمی که قرار بود با فرستادن
عکسها ، از دوربین سلفی گوشی لویی ، از قیافش گرفته بشه ،

 • Beloved Rival • [L.S]Where stories live. Discover now