•Nineteen•

2.1K 368 1.3K
                                    

های بیبی کوچولوهای من
من برگشتم ، درحالی که به شرط نرسیده بودید
ولی خوب ما اینیم دیگه!
یجور جبران پارتای قبل
شرط پارت بعد آسون تر از همیشه ست

یک کا کامنت
1K Comments
خدا بده برکت



خلاصه ی پارت قبل:

لویی یکم به رفتارای خالد مشکوک شد پس ترجیح داد با مترجم ویدیوعه روز جلسه رو چک بکنه و
نایل سر از خونه ی هری دراورد تا یه سری سوال ازش بپرسه چون به گوشی لویی وصل شده بود تا کمکش کنه و یه سری اطلاعات دستگیرش شده بود
و این اطلاعات اصلا چیز خوبی برای هری نبود!
و در این حین پسرا باید برای سفر به اندونزی اماده بشن.







از شدت شوک و غافلگیری پلکهاش به حدی گشاد شده بودن که امکان داشت هر لحظه دو تا تیله سبز جلوی پای خودش و نایل بیفته
هیجان مرموزی کل بدنش رو پر کرده بود
نمیخواست خیلی راحت و به همین زودی ، از این بازی که راه انداخته بود دست بکشه

اما نیاز داشت که خودش به تنهایی ادامش بده!
این قرار نبود خیلی آسون تموم بشه و
اگر نایل وارد بازی میشد، قطعا باید قید
تموم شیطنتش رو میزد.

بابت کارهاش ، هدف داشت

اون نیاز داشت که بهونه ای داشته باشه تا لویی ازش به اندازه ی کافی حساب ببره
و این بتونه دهن پدرشو هم ببنده.

پس بخاطرش حاضر بود هر کاری بکنه.
و درمیون گذاشتنش با نایل ،کسی که شدیدا علاقه داشت اون دوتا رو باهم خوب کنه، ته احمق بودن بحساب میومد.

از روی صندلی بلند شد لپ تاپ رو بست
سعی کرد بدون هیچ حرف مشکوکی، انکارش کنه

هری: خب که چی؟ این مزخرفات چیه از خودت درمیاری؟من چیکار لویی تاملینسون دارم اصن؟

تند تند پشت سر هم کلمات رو ردیف کرد
اما با بالا پریدن یک تای ابروی نایل و لبخندی که کم کم از روی صورتش محو میشد متوجه عمق فاجعه ای شد که درست وسطش قرار گرفته.

میتونست حس بکنه گونه هاش دارن صورتی میشن.

نایل: اروم باشششششششششش نفس بکشششششششش مررررد .... من موندم با این دلو جرعتو خایه چجوری میخواستی-

هری: نایل محض رضای خدا بولشت نگو من اصلا نمیدونم از چی داری حرف میزنی!

نایل: گرفتی مارو؟ من ته‌چهرم شبیه خره؟

 • Beloved Rival • [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora