انچه گذشت....
صدای سه تا شلیک باعث شد همه چشماشونو ببندن حتی اون دختر و پسر بچه ای که بنظر خواهر برادر بودن
_هیوون
دیگه نتونست پلکای سنگین شده اشو نگه داره و اخرین چیزی که مسئول اورژانس بود
اداره
از وقتی که سونبه اش رفته بود استرس بدی به جونش افتاده حتی نمیدونست چجوری برای اون دادستان بدبخت قضیه انگشترو گفت
امیدوارم بود فهمیده باشه ولی الان چیز دیگه اینجا مهم بود
همش با خودش فکر میکرد که چرا یه کاراگاه باید برا همچین ماموریتی بره کار یه کاراگاه تحقیق نه عملیات های این طوری
همونطور که تو ذهنش سونبه اش رو لعنت میفرستادداشت توی اتاق رژه میرفت که با داد جیسونگ وایساد
_عه یه دقیقه بشین بچهه...تو از منم بی اعصاب تری
_اخه خب .....
حرف جونگین با صدای نفر سومی قطع شد
_ اگه بخوای میتونی بری اونجا شنیدم اوضاعشون داره خوب پیش میره دارن دونه دونه گروگان ها رو ازاد میکنن
دادستان لی نو با همون چهره سرد و بی تفاوتش که از درون نگران دونسنگش بود گفت
جونگین هم که از خدا خواسته سریع ازونجا زد بیرون پشت سرش جیسونگ بعد از گرفتن اجازه از لینو دنبالش رفت
با رانندگی وحشتناک جیسونگ رسیدن به اونجا همزمان وقتی ماشینو نگه داشتن امبولانسی بغلشون ایستاد
_ینی...ینی کسی زخمی شده؟؟
جونگین همونطوره لباشو بهم فشار میداد تا چیزی نگه از ماشین پیاده شد
به سمت محلی رفت که ملت اونجا تجمع کرده بودن رفت قدمای کوتاه و ارومی از بین جمعیت برمیداشت
صدای ضعیف ولی اشنایی رو از دور میشنید هر چی نزدیک تر میشد براش صدا واضح تر میشد حتی صدای یه بچه هم میشنید
*صدای گریه اس*
_..... ترو خداا دووم بیارر
*کی باید دووم بیاره*،
_هیون باید بیدار بمونی ...
با شنیدن اسم هیون کل بدنش یخ کرد امیدوار بود اشتباه شنیده باشه سریع جمعیتو کنار زد و رفت جلو که مردی با لباس نظامی جلوش رو گرفت
با خشم تو چشمای اون مرد زل زد و گفت برو کنار مرد بدون گفتن حرفی کنار رفت ....
حالا میتونست ضدای ناواضحی رو که میشنید الان به وضوح بشنوه
_هیون باید بیدار بمونی نمیتونی الان بمیری خواهش میکنم .تو هنوز یه کاراموز داری نمیتونی همینطوری ولش کنی
جونگین نمیتونست تصویری که دید رو هضم کنه
این خودش بود ؟؟
همون سونبه عجیب غریبی که قدرتاش روش تاثیر نداشت؟؟
غرق در خون بی جون تو بغل بنگ چان
با دیدن صحنه های دورو برش و یه عاالمه خون که منشاش سونبه اش بود نفس کشیدن یادش رفته بود ....دوبارهه...اون نفس تنگی لنتی
با چشمای بهت زده به هیون نگا میکرد که توسط مسئول اورژانس کنار زده شد و روی زمین افتاد جیسونگ از پشت فقط جونگین رو میدید که توسط اون افراد روی زمین افتاد
خودشو به جونگین رسوند و با دیدن حال جونگینه دوباره بهش حمله دست داده بود سریع اسپری جونگین رو از تو جیبش در اورد و سمت دهنش برد اما جونگین حتی تلاشی برای باز کردن دهنش نکرد
جیسونگ با رد نگاه جونگینوگرفت و به بدن غرق در خون هیون که داشتن رو برانکارد میزاشتنش خورد و همونجا خشکش زد
اما سریع خودشو جمع و جور کرد و رفت جلو دید جونگین رو گرفت و دو پافاز اون اسپری رو داخل دهنش زد همونجا تلفنش زنگ خورد
_الو سلام ارشد (لینو عه)
_چی شده اونجا چه خبره؟؟
لینو درسته که نشون نمیداد اما واقعا نگران هیون و چان شده بود مخصوصا هیون
_راستش.... ارشد ...اینجااا
_بگوو دیگههه...
_کاراگاه ...هوانگ.... تیر خوردن...الان نمیتونم صحبت کنم باهاتون تماس میگیرم
جیسونگ با ترس به جونگین نگاه میکرد
جونگین هر جا رو نگاه میکرد خون میدید رد پاهای خونی (پ.ن بچه توهم نزده ها خون واقعی ریخته)
YOU ARE READING
CONRTOL(hyunin)
Action💫You got me out of control💫 کاپل : هیونین ژانر : جنایی ، رومنس ، عاشقانه ، حقوقی، فانتزی ،روانشانسی ، رمز الود خلاصه داستان: هوانگ هیونجین کاراگاه خبره دایره جنایی کاراموزی رو میپذیره که با قدرت عجیبش مسیر زندگیش رو تغییر میده .... حالا بنظرتون س...