PART 13

514 134 107
                                    

_بیا بهم بزنیم!!!

بعد از اینکه کلی با خودش کلنجار رفت که این حرفو بزنه یا نه بالاخره گفتش اما هیچ ریکشن و حتی صدایی دریافت نکرد

_سونگمین من..

_چی؟؟!!

سونگمین با صدا تحلیل رفته ای گفت و قلب جونگین فرو ریخت

_چرا؟

با همون تن صدا گفت

_چیزی شده؟

_نه سونگمین

_پس چیه؟...من اشتباهی کردم؟؟...مشکلی دارم؟؟

_نه نه سونگمین تو خیلی هم خوبی ..تو بهترین و مهربون ترین ادم روی زمینی

_پس چته لنتیی

بالاخره ترکید و داد زد که جونگین یکم تلفن رو از گوشش فاصله داد و اونم با داد جواب داد

_چون خسته شدممم

چند ثانیه سکوت کرد و نفسی گرفت و دوباره اروم گفت

_خسته شدم سونگمین ...نیستی ...هر موقع احتیاجت دارم نیستی ...هر موقع حالم بده نیستی ...دوساله ما حتی با هم سر یه قرار درست حسابی با ارامش نرفتیم همش میگی همه چی درست میشه اما نمیشه ..نمیشه ..همه چی هر سال برای من سخت تر میشه ...تو معروف تر میشی ...سرت شلوغ تر میشه ...اونوقت دیگه سالی یبار میتونم ببینمت همینطوری هفته یبار به زور میبینمت..وقتایی که حالم بده تو نیستی ...وقتی به یکی کنار خورم نیاز دارم نیستی .....تو خیلی خوبی ..خیلی مهربونی ...از هر لحاظ کاملی .....اما من واقعا نمیتونم اینطوری ...از یه طرفم تو خییلی سخت کار کردی...من اونموقع هایی که از تمرین زیاد نمیتونستی حرف بزنی رو دیدم ...نمیخوام به همین راحتی همه چیو ول کنی ....حتی اگه بهش فک کنی تو به عنوان یه ارتیست بهتره که توی همچین رابطه ای نباشی ...من میدونم اون کمپانی تو چقدر گاوه
.....پس خواهش میکنم.....نکن ..اینکارو با خودت و من ...نکن


بغضی که داشت خفه اش میکرد دیگه نزاشت ادامه بده و دیگه ساکت شد


هیچ دیده ای نداشت که با چه ریکشنی از طرف سونگمین مواجه میشه تا یک دقیقه هیچ صدای ازونور خط نمیومد

_واقعا اذیت میشدی؟

سونگمین با صدای ناراحتی گفت که جونگین قلبش شکست

_خیلی سخته ...اینکه نیستی ..اذیتم میکنه ..همش با خودم میگفتم شاید اوکی بشه ...ممکنه شرایط خوب بشه شاید بهش یه استراحت طولانی بدن ...اما لنتی ...اونا حتی به تو ام رحم نمیکنن ..ما حتی یه مسافرت هم با هم نرفتیم

قلب سونگمین با حرفای جونگین شکست حتی درصدی احتمال نمیداد همچین چیزی مشکل بشه


حتی فکرشم نمیکرد جونگین انقدر با نبودش اذیت بشه فکر میکرد که اون یه فرد قویه و زیاد احساساتش مهم نیست و فقط میخواسته برای وقت گذرونی باهاش باشه


اما حالا که حال بد و اون روی خسته جونگین رو دیده بود ناراحت بود ...عمیقا ازینکه باعث شده بود جونگین اشکش دربیاد دلش میخواست خودشو بکشه

*اون ادمی نبود که انقدر راحت گریه کنه ...مگه من چقدر اذیتش کردم ..که انقدر تو خودش ریخته که الان یهو منفجر بشه*

افکار سونگمین توی مخش رژه میرفتن و همه صحبتاشون از جلوی چشماش رد میشد

 CONRTOL(hyunin)Where stories live. Discover now