اما چرا احساس نمیکنم چیزی بهم برخورد کرده؟
چشمامو باز کردم
نه امکان نداره
داد زدم
_نهههههه کوووک
افتاد رو زمین
گذاشتمش روی پاهام
اشکام شدت گرفت
داشت نگام میکرد و دستش رو پهلوش بود
+گریه نکن ته ته فکنم این اخرشه
_خفه شوووو تو نباید بمیریییی یکییی کمک کنهههههه
زنگ زدن امبولانس
+ته میدونم اذیتت کردم بخاطر محافظت ازت بود تورو میکشتن من من مجبور بودم اشکاتو تحمل کنم
_ساکت شووووو
+من نمیدونستم ایقد علشقی و ایقد اسیب میبینی ته منو ببخش
_کوکی لطفا حرف نزن زنده بمون
+دوستت دارم ته ته
اشکام شدت گرفت و به هقهق افتادم
_اگر دوسم داری زنده بمووووون
چشماش بستع بود نه نهههههههه
_____
یکهفته بعد
_____
فکر کردم از دستش دادم...
اون زنده موند و دوتا عمل سختو پشت سر گذاشت
نمیزاشتن وارد بیمارستان بشم و آیو منو بیرون میکرد
هزاران حرف
نتونستم کوکمو ببینم
یکهفته دیگه گذشت کوک بهوش اومده بود
اما بازم تلاشام فایده نداشت
و دوروز بعد مرخص میشد
روز دوم کمین کردم در بیمارستان
و بعد از چند ساعت خارج شد با آیو و چندتا از بادیگارداش
دویدم سمتش
_کوووووک
با گریه...
دستاش گرفتم آیو عصبی بود
_کوک بیدار شدی تو بقولت عمل کردی زنده موندی بیا بریم دلم برات تنگ شده چرا ولم کردی نمیخام ازم محافظت کنی فقط تورو میخام
تند تند حرف میزدم و اشک میریختم
+تو کی هستی؟
چی؟
شوکه بودم
_کوک منم ته تهیونگ
+تهیونگ کیه آیو این چی میگه؟
آیو+هیچی عشقم این همون پسر پلیسس که جاسوسیت کرد و ولت نمیکنه
_کوک
+بگیرینش
اون منو نمیشناخت؟
نمیشناخت؟
شوک بهم وارد شد
و همجا تیره شد
______
سه روز بعد
_____
چشمامو باز کردم....
بدنم درد میکرد
روی زمین سرد بودم
دستمو تکون دادم
دستام با زنجیر بسته بود
پاهام هم همینطور
فقط دهانم ازاد بود
که در باز شد و کوک وارد شد
+بالاخره وارد شدی جاسوس ها؟
_کوک
+دهن کثیفتو ببند همچیو میدونم همسرم بهم گفت چکارا کردی درسته چیزی یادم نمیاد اما همسرم قابل اعتمادمه چون با ادم غیر قابل اعتماد ازدواج نکردم مطمعنم
_کوک داره بهت دروغ میده داره ازت استفاده میکنه
با لگد به بدنم کوبید آخی گفتم و روی زمین به خودم جمع شدم
_کوک ما باهم بودیم ما علشق هم بودیم روزی ک خاستی بانک بزنی مجبور بودم ماموریتمو کامل کنم گزارش دادم اما تورو بردم که نزارم دستگیر شی
+اوه لطف کردی
و لگد دومو زد
_کوک گوش کن تو بم گفتی مجبور بودی ازم محافظت کنی مجبور بودی ازدواج کنی چون من توی خطر بودم
+دروغ نگو تو یه هرزه ی کثیفی
_احمققققق من سه سال عاشقت موندم و توعه کثافت فقط اذیتم کردی کاری کردی قلبم از کار بیوفته و نتونه خوب کار کنه و هر بار با شوک و ناراحتی هایی ک بهم میدادی تا لب مرگ میرفتم و میومدم توعه کثافتتتت
+خفه شو و بمیر چون اینجا جهنمته و قراره فقط ب من خوش بگذره بچم چهار ماه دیگه دنیا میاد
لازم نیست ایقد دروغ بگی من همچیزو میدونم
_کوک لطفا به اون اعتماد نکن لطفا
لگد شدیدی به سرم زد که باعث شد خفه شم و بدنم شروع به لرزش شدید کنه
از دهانم خون اومد قلبم...
درد میکرد
جیغ زدم
و شدت گرفت
نالهام بوی درد و غصه میداد بوی زجر کشیدن...
درو روم بست
همجا تاریک بود
نمیتونستم تکون بخورم
نمیدونم چند بار بیهوش شدم و بهوش اومدم
چند بار خاب رفتم و بیدار شدم
بشدت گرسنه و تشنه بودم
در باز شد
+خوب سه روزو دووم اوردی
سه روز گذشته بود؟
اومد سمتم و ابو مقداری غذا پرت کرد روم مثل سگ با دهان با ولع میخوردم
+تو واقعانم مثل سگی کثافت
و درو بست
بازم خابم برد...
و باز در باز شد
+دوروز دیگه گذشته هه هنوز زنده ای؟
اومد سمتم و بازم همینطور بود
هر سه یا دوروز یکبار این ادامه داشت
در باز شد
+غذا اوردم برات مستر کیم
اومد کنارم و غذا رو لقمه کرد
اشک توی چشمام حلقه زد
یعنی یادش اومده؟
گذاشت دهانم با احتیاط بهم غذا و اب میداد و من اشکام سرازیر بود و هقهق میکردم بین غذا
+ایقد غذا گریه داره؟
_منو یادت اومده؟
+نه یادم اومد ک چکار کردی گزارش دادی از کاغذا عکس گرفتی و جاسوسسسس
_بیشتر بود ما باهم بودیم کوک یادت بیار ما حلقه داشتیم ببین
انگشتمو بهش نشون دادم
_این حلقمون بود اما تو که بد شدی اونو انداختی دور مال خودتو
+چیزی یادم نمیاد چون فرمالیتس
_کوک
سیلی تو گوشم زد
_کوک
مشتی تو شکمم کوبید ک باعث شد نفسم حبس شه
و اروم روی زمین دراز کشیدم
+خوبی به تو نیومده دیگه از غذا خبری نیست...
_____
نمیدونم چقدر گذشته چند روز یا چند ساعت
فقط میدونم لبام بشدت خشک شدن
و گشنمه
چشمام به تاریکی عادت کرده
و چشمام داره بسته میشه
جون ندارم...
نور کمی نمایان شد اما همجا تاریک شد بخاطر بسته شدن چشمام...
YOU ARE READING
Feeling silent VKOOK
Fanfictionتهیونگ جاسوسیه که به باند خلافکارا فرستاده میشه تا مدارک علیه خلافکار معروف جئون جونگکوک پیدا کنه و در آخر اونو بکشه اما در این مسیر ...... Up:به پایان رسیده ژانر:پلیسی/اسمات/سَد/فیکشن/هیجان انگیز/عاشقانه/درام/خشونت امکان نوشتن فصل دوم هست پس حتما...