سریع دکتر شخصی خانوادگیمون رو خبر کردم
و خب دکتر بیرونم کرد
و گف وضعیتش وخیمه...
خودمو نمیبخشم
____یکهفته بعد_____
هر روز بهش سر میزدم حالش خوب نبود
و من لحظه به لحظه نابودو نابودتر میشدم
کنارش نشستم
حالت کما داشت...
عاجزانه نوازشش کردم
اشکام سرازیر شد
_هی ته بزار برات جبران کنم عشقه من...من متاسفام ته ته...منو تنها نزار نمیتونم بدون تو ته ته...لطفا لطفا بیدارشو چشمای قشنگتو ببینم
ته؟
دستم فشرده شد
نفسم بند اومد و ب دستمنگاه کردم
و بعد به چهرش
چشماشو اروم باز کرد
اشکام سرازیر شدن
و تهیونگ بم خیره شد
_ته ت... بیدار شدی...
بغلش کردم و بهش خیره شدم
خاستم لباشو ببوسم
که لباشو غنچه کرد
_ممنون...که تحمل کردی و ببخشید که اذیتت کردم ته برات جبران میکنم
و لبامو گذاشتم رو لباش
یکماه گذشت ته کاملا روی پاهاش ایستاده بود
وقتش بدد که به این رابطه خاتمه بدم و راحت شم..
به سمت پلها رفتم و اومدم پایین سر میز شام نشسته بود مثل همیشه زیبا و تک بود
رفتم سمتش و سرشو بوسیدم
مشغول گپ زدن شدیم
_برنامت چیه
+برنامه خاصی ندارم ولی عاشق این نودلم
_پس بیشتر بخور ته ته من تپلتو دوس دارم
+الان داری میگی من زشتو لاغرم؟
_اوه نه تو همجوره دلمو میبری
+اووو تو حرفتو زدی
_نظرت چیه تا ابد باهم زندگی کنیم
+اووو از کی تاحالا رمانتیک شدی کوک
_جدی گفتم
از جام پاشدم و به سمت صندلیش رفتم
یکم صندلیش کشید عقب
و با تعجب داشت نگام میکرد
زانو زدم و حلقمو از جیبم دراوردم
_ته ته حاضری با یه قاتل سریالی تا اخر عمرت زندگی کنی ؟
ته ناباورانه بهم زل زده بود؟
+این قاتل سریالی چرا باید بخاد من باهاش ازدواج کنم
_چون این قاتل سریالی رو تو به قتل رسوندی کاری ک هیچکس نتونست کنه قلبشو بنام خودت کردی و حالا اون بدون تو زنده نیست و حاضره برات بمیرهته پاشد و منم بلند کرد
+بلههههههههههههه
باورم نمیشد
الان اون بله داد؟
بغلش کردم و تو هوا چرخش دادم
انگشتر دستش کردم و اونم مال منو دستم کرد
اشکامون سرازیر شده بود
هیچوقت تا این حد خوشبخت نبودم...
ممنونم ته...
که این خوشبختیو بهم دادی...
ESTÁS LEYENDO
Feeling silent VKOOK
Fanficتهیونگ جاسوسیه که به باند خلافکارا فرستاده میشه تا مدارک علیه خلافکار معروف جئون جونگکوک پیدا کنه و در آخر اونو بکشه اما در این مسیر ...... Up:به پایان رسیده ژانر:پلیسی/اسمات/سَد/فیکشن/هیجان انگیز/عاشقانه/درام/خشونت امکان نوشتن فصل دوم هست پس حتما...