6

1K 147 14
                                    

بعد از چند ساعت که حسابی بیقرار بودم اومد
قلبم داشت تند و تندتر میزد
این قلبم چرا اینطوری شده
لعنتی
من احمقم
وارد شد خیلی خشن بنظر میرسید
شاید استرس دارم که بفهمه من دنبال چیم؟
نمیدونم گیجم
نشست
و سروع کرد راجب صحبت کردن که قرار بانک مرکز شهرو بزنن
نقششونو گفتن و تموم شد حدود دوساعت طول کشید
اطلاعات خوبی بود
اما این وسط باید از یچیزی مطمعن میشدم
وقتی باند رفتن
فقط من و کوک موندیم
لیوانو از دستم انداختم
کوک اومد سمتم
+خوبی؟
_اره
داشت دستمو چک میکرد که اسیب ندیده باشن
بهش خیره بودم
قلبم به شدت میزد
و سرشو بالا گرفت توی چشمای هم قفل شدیم
این چه حسیه
یعنی من عاشقش شدم؟
چشماش رفت رو لبام نزدیکم شد
نباید جلوشو بگیرم تا مطمعن شم
لباشو روی لبام لمس کردم
انگار برق هزار ولتی روم وصل بود
عرق کردم
حس کردم صدای قلبم داره شنیده میشه اونقدر که تند میکوبید
و اروم ازم جدا شد
+بیبی تو که مست نیستی؟
_نه
+پس این چه معنی میده؟
_هیچی بیا فراموشش کنیم
+مگه میشه؟اون لبای فوق العاده؟
و سریع لباشو ب لبام چسبوند و زبونشو کرد ته حلقم
از لمسش داغ بودم
من دوسش داشتم
اره دوسش داشتم
و این اصلا خبر خوبی نبود
نه واسه من و نه برای کوک
+باهام قرار بزار ته
با حرفش شکه شدم
چرا ایقد یهویی
_ها؟
+من دوستت دارم
شوکه شدم
_ینی چی؟
+روز اول توی اون بار ک دیدمت تو تایپم بودی از اون روز چشم ازت برنداستم تو پاکی تو معصومی من میخوامت میخوام همچیزت مال من باشه نمیتونم تحمل کنم یکی دیگه لمست کنه
_اما
+دوستت دارم
با شنیدن این حرف بی اختیار لباشو بوسیدم
که چشماش درشت شد و بغلم کرد
+این یعنی اره؟؟؟
و توی هوا دورم داد
بعد از اون روز یکماه کامل ما باهم بودیم و روز بروز صمیمی تر میشدیم
هر شب کوک با اون مانستر دیکش به فاکم میداد و خب باید بگم ازش لذت میبردم
روز زدن بانک نزدیکو نزدیکتر میشد
باید گزارش میدادم
اما نمیخاستم کوک اسیب ببینه
ولی چاره نداشتم
بعد کلی کلنجار اطلاعیه برای رئیس پلیس فرستادم با جزئیات نقشه
ورفتم سمت خونه کوک
_کوک بیا روزی که میخاین بانکو بزنین بریم سر قرار نظرت چیه؟
+نمیشه جوجه باید پیش بقیه باشم
_امممم کوکککک لطفاااااا اونا از پسش برمیان ما فقط توی دستوپاشونیممممم
_باشه بیبی بویه من چاره چیه رو حرف عشقم نمیتونم حرف بزنم
_آخ جووووننن
__________
امروز روز انجام نقشه بود
بخاطر اینکه کوک گیر نیفته تلاش کردم که نره اونجا
و الان کنار دریا در خال خوردن پشمکیم و داریم لذت میبریم
کوک پشمک گذاشت رو لباش و لبشو نزدیکم کرد
با زبونم پشمکو لیس زدم کوک سرخ شد
_اوه چه ددی کیوتی نظرت چیه تک بیبی من شی
+بیبی بیشتر صحبت کنی مانستر دیکمو میارم وسطا
_میدونی که عاشقشم
+اوه چه هات یادت نرفته ک اینجا ی مکان عمومیه
برای اینکه اذیتش کنم رفتم روی پاهاش نشستم و بوتمو به دیکش کشیدم
_اووووم من میخوامششششش ددی فاک می
کوک اوفی گفت بوتمو گرفت که گوشیشزنگ تورد
برداشت و با شنیدن چند تا جمله از جا پاشد و باشه ی محکمی گفت
_چیشده
+نقشه شکست خورده لو رفتیم احتمالا یه جاسوس داریم
_چی
+بریم
_باشه
سریع خودمون به مکان همیشگی رسوندیم
×رئییییس
+چیشده
×بدبخت شدیم همه رو گرفتن یکی لو داده
+ینفر اینجا جاسوسه و میفهمم کیه
با این حرفش قلبم شروع به تپش کرد یعنی اون میفهمه منم؟نه نه
کوک بهم نگاه کرد
+کیم تهیونگ بیا بریم خونه
ترس بجونم افتاده بود
ترس از دست دادن عشقم...بخاطر ماموریتم...
ب سمت خونه بدون هیچ حرفی حرکت کردیم
وارد کشدیم
کوک سرد ایستاد
+ته وقتشه تمومش کنیم
شوکه بهش نگاه کردم
_چیو
+آه من خسته شدم ایقد نقش بازی کردم دیگه داره حالم بهم میخوره
چی داشت میگفت؟
چرا حس میکنم باهام بازی شده؟
_ها؟
+خودت نزن اون راه نکنه واقعا ت ب مردا علاقه داری من فقط میخاستم بفهمم قصدت چیه از اینکه اومدی اینجا یه مدت بوتتو بفاک دادم خودتو فاکتور بگیرم بوتت چیز بدی نبود من عاشقت نبودم همش نقشم بود و وقتشه همین الان گورتو گم کنی افسر تهیونگ جاسوس همینکه از جونت گذشتم کافیه و فقط بخاطر اون بوتت بوده ک میزارم زنده بمونی اما اگر فقط یکبار جلو چشمام ببینمت شک نکن میکشمت کیم تهیونگ

شوکه بودم از‌تمام حرفاش قلبم شکسته بود اشکام سرازیر شده بودن
_ها؟
+اهههه گمشو بیروووون
هلم داد و بیرونم کرد
رفت لباسامم اورد
و کوبید توی صورتم
و دم در ایستاد چیزی گفت
+اون مدارک روز اولو عمدا گذاشتم توی کمدم و خب جاب جا سدن فهمیدم دنبال اطلاعاتی فکر کرده بودی زرنگی من یه خلافکارم کسی نتونسته ازم اتو بگیره تو که جای خود داری
روی دو زانوم افتادم
دنیا روی سرم خراب بود
حلقشو از انگشتش دراورد
پرت کرد تو صورتم
+دیگه نبینمت اینم حلقت
درو بست .....

Feeling silent VKOOKOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz