part 5

232 66 58
                                    

لوهان از آپارتمانش بیرون اومد . تا یک ساعت دیگه سهون میومد دنبالش و بدنش خیلی یه دفعه ای واکنش های  هیتش رو رو میکرد و قطعا الان زمان مناسبی برای تو هیت رفتن نبود . نه وقتی که لوهان و سوهو دو تا از جادوگر های خاطره خوان محاکمه ی بکهیون بودن . فرومونش داشت غلیظ تر و وحشتناک تر میشد ، البته برای لوهان که استرس تو رگ هاش بدو بدو میکرد . نه برای آلفا ها وگاهی بتا هایی که حس بویایی  قوی ای  داشتن و شاید هم خون آشام ها . چرا خون آشام ها باید  فرومون اون رو حس میکردن ؟ لعنت . هرچند با فاکتور گیری از حال خراب لوهان روز قشنگی بود .

عرق سبک و سردی روی پیشانی لوهان نشسته بود و ضربان قلبش هم کمکی تو بهتر شدن حالش نمیکرد هنوز چند قدم از آپارتمان فاصله نگرفته بود که ماشین مشکی جلو پاش ترمز کرد بی حواس به طرف راننده برگشت . لعنتییییی ....
لوهان دیگه تو مرز گریه کردن بود . فرومون هاش و گرمایی که گوش هاش رو گرفته بود کلافه تر ش میکرد .
با دست موهای چتریش رو عقب داد و طرف راننده برگشت .

مگه قرار نبود یه ساعت دیگه بیاد ؟؟
خودش رو به پنجره ی ماشین رسوند و به صورت سهون نگاه کرد .
چشم های پسر با فرومون پخش شده ی لوهان گشاد شد و فکر میکرد داره داغ میشه .

روی پیشانی لوهان با رطوبت برق میزد  و انگار عجله داشت .
این یه بی عدالتی بزرگ در حق سهون بود .

سهونی که با دیدن لوهان ، اون پسر قد کوتاه و کیوت ، حس جدیدی رو تجربه میکرد .

لوهان نفس نفس میزد و صدای قلبش به گوش های تیز سهون میرسید . موهای کاراملی لوهان قسمتی از پیشانیش رو پوشونده بود . تند تند حرف هاش رو زد .

_ میتونی توی آپارتمان منتظر باشی طبقه ی ۱۸ واحد سمت چپ رمزش 153426 زود بر میگردم .
این و گفت و به سرعت روش و برگردوند و طرف خیابون رفت که صدا ی سهون متوقفش کرد .
_ بشین میرسونمت

لوهان به ماشین نگاه کرد .
آه خدایا...
_خودم میرم
_ بیا بشین با این حواست تو خیابون ها راه بری زنده به مقصد نمیرسی .
و البته که امکان نداره با این فرمون لعنتی که بوی کاپوچینو و یه بوی ناشناخته  و کوفتی تر از اون میده بی دردسر به مقصد برسی .
بخش دوم فقط در حد یه فکر موند و به زبون جاری نشد .

لوهان به ماشین نگاه کرد . از طرفی سهون درست میگفت و از طرف دیگه اون یه آلفا بود و لوهان یه بتای  امگا که از قضا تو هیت بود  و فرومونش حتی در مواقع عادی هم آلفا ها رو تا جنون میبرد .
لوهان به طرف در رفت و سریع کنار سهون نشست .

پسر بی چاره  آب گلوش رو قورت داد و روی تنظیم نفس ها و صدای قلبش تمرکز کرد .
بعد از وقفه ی کوتاه صداش تو ماشین پیچید .
_کجا برم ؟

لوهان دستش رو روی چشم های نیمه خمارش کشید و تو دلش دعا میکرد تا سهون رو به رات نکشه .
_انتهای خیابون درست پشت چراغ قرمز .
سهون با سرعت به طرف جایی که لوهان گفت روند  ، با توقف ماشین .
لوهان سریع تشکر کرد و از ماشین خارج شد . سهون چند بار نفس عمیق کشید و شیشه ها ی ماشین و پایین داد و مسیر لوهان رو شناسایی کرد .

ocean talisman Donde viven las historias. Descúbrelo ahora