part 6

222 62 12
                                        

آهنگ پیشنهادی. [ Not About Angels by Birdy ] & [wildfire by SYML ]
این پارت ادیت نشده

تو پارت به حرکت پروانه ای اشاره شده ، فکر کنم بدونید چیه ولی برا اونا که نمی دونن . منظور اینه که یه اتفاق کوچیک مثل بال زدن پروانه، ممکنه باعث به وجود اومدن یه چیز بزرگ مثل یه توفان بشه یعنی مثلا ما با نرفتن سر یه قرار ممکنه با کسی ملاقات کنیم که تمام آیندمون و زیر و رو کنه.

لینک : یه چیزی مثل تلگرام در واقع به گرگ ها (آلفا ها_ امگا ها _ و بتا هاشون) امکان این و میده که با دسته ای دیگه از گرگ ها یا یک فرد به شکل ذهنی مکالمه کنن بدون این که افراد دیگه متوجه بشن از این قابلیت معمولا استفاده ی زیادی میشه مثل زمانی که پک ها به شکار گروهی میرن یا برای مراسمی آماده میشن . این قابلیت محدودیت داره و در فواصل زیاد ارتباط برقرار کردن سخت میشه. البته این محدودیت با جفت شدن کمرنگ میشه. درواقع یکی از ویژگی های باند جفت هاست.

***
تصویر ها جلو تر رفت . بکهیون کیک سفیدی که روش با شکلات و آبنبات های رنگی و خامه تزیین شده بود تو دست داشت . و همه جا به جز شمع های روی کیک پر از تاریکی بود .
صحنه جلو تر رفت
دوازده تا پسر که بالا پایین میرفتن و بکهیونی که با لبخند مستطیلی روی لب هاش ، با هم دستی یوتا و چان تقلا میکرد تا خامه رو روی صورت سهون بماله .
باز هم جلوتر
جلو تر
جلوتر .
خاطرات رنگ غم و اندوه گرفت دیگه خبری از اون لبخند درخشان رو لب های پسر نبود.
بی روح
خالی
یه چیزی مثل خاکستر، هون قدر سرد...
تصویری از جانگسو که که کنار جسد مادرش اشک میریخت. تصویری از یه در و صدای هق هق های خفه ای که از پشتشون شنیده میشد.
یه تصویر نا واضح از تو آینه ....

بکهیون بی صدا داخل قلبش اشک میریخت.
اون کی بود؟
همون پسری که تو سکوت گریه میکرد ؟ همونی که بر خلاف لبخند روی لبش اشک میریخت و توی درد قلبش گم میشد؟
اونجا جایی که قلبش بود احساس درد میکرد.

میگن وقتی متوجه میشی همه چیز رو داشتی که چشم باز میکنی و میبینی قطعه ای از وجودت ، تو نیستی محو شده و اون موقع است که درد تو رو میبلعه . اما بکهیون از اول هم میدونست همه چیز داره حالا چرا انقد درد داشت.
تصاویر جلو می رفت.

توی سالن محاکمه همه به صفحه ی جادویی خیره بودن. شاید متعجب شاید هم نفرت.
از چهره هاشون چیزی مشخص نبود شاید تنها کسایی که احساسات قابل تشخیصی داشتن، همون کسایی بودن که از بالای سالن به تصاویر متحرک نگاه میکردن.

صفحه کم کم خاموش شد. مرد قد بلند دستش رو پایین آورد و دختر دستش رو از روی شقیقه های بک برداشت.
با روشن شدن ناگهانی سالن. خون آشام های مسخ شده سریع به خودشون اومدن و پوستشون رو با لباس های ضخیمشون پوشوندن.

ocean talisman Où les histoires vivent. Découvrez maintenant