پارت۸

835 212 17
                                    

+خب آقای وو پرونده درخشانی دارین فکر نکنم دلیلی برای اینکه بخوام ردتون کنم پیدا کنم میتونین از همین امروز شروع کنید!و اینکه توی تمام حالتها باید در دسترس باشین به هرحال دستیار شخصی من هستین و اینکه هر چیزی بین ما فقط بین خودمون میمونه

#قطعا مطمئن باشید

+به آقای کیم میگم به میز برات بیاره همینجا اگر میخوای میتونی بری با بقیه قسمتا آشنا بشی

#آقای بیون

+بله

کریس گوشیش رو روی میز بکهیون گذاشت و بک با گیجی بهش نگاه کرد

#اگر قرار باشه با هم در تماس باشیم و همیشه در دسترس باشم باید شمارتون رو داشته باشم درسته؟

+آه بله
گوشی کریس رو برداشت

+آااا این قفله آقای وو

#کریس

+متوجه نشدم

#ما قراره مدت زیادی از روز رو کنار هم توی این دفتر باشیم اگر قرار باشه هی با لفظ آقا همدیگه رو خطاب کنیم کسل کننده میشه ترجیح میدم کریس صدام کنید

بک فکر کرد...کاملا مشخص بود که اون مرد یک آلفای قدرتمنده وخب بکهیون تا به حال با هیچ آلفایی جز چان صمیمی نشده بود
اوه چان...نیشخند تلخی زد که از چشم کریس دور نموند

+اوه ...آم باشه...پس شما هم بکهیون صدام کنین

کریس بدون اینکه گوشی رو از بک بگیره دست بک رو با گوشی نگه داشت و گوشی رو به سمت خودش چرخوند تا گوشی صورتش رو شناسایی کنه و باز بشه
بک توی شوک بود ولی خودش رو جمع کرد شمارش رو وارد کرد و گوشی رو به کریس برگردوند
کریس تک زنگی به گوشی بک زد و قطع کرد
کریس تکونی رو پایین پاش حس کرد
به پایین نگاه کرد و بولت رو دید که جلوی پاش نشسته و بهش زل زده

+اوه بولت بیا اینجا اذیتشون نکن

ولی کریس در کمال تعجب بک خم شد و بولت رو بلند کرد و توی دلش زمزمه کرد پس تو هم فهمیدی...
+اوه عجیبه

#چی عجیبه

+اون به هیچکس جز من اجازه نمیده که بهش دست بزنن

#این هم شماره من .فعلا میرم با همه قسمتها آشنا بشم

+بفرمایید

کریس رفت و بک تنها شد

+پوووفف چرا انقدر عرق کردم

like a moonlight🌔Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora