Part ~ 6

135 17 6
                                    


$داری میگی همینجوری فرستادنت خونه؟!

+آره حالا میشه برم؟

$هه .... بذار بهت بگم تو چه شرایط مسخره ای هستی اوه سهون! تو قرار بود یه نفوذی باشی تو بزرگترین باند مافیایی این شهر لعنت شده و حالا یه روز بعد از اینکه تونستی وارد باند بشی فهمیدن یه جاسوسی و با تاکسی فرستادنت خونت؟

+در واقع مطمئن نیستم با تاکسی باشه! وقتی به هوش اومدم تو خونه ام بودم پس احتمالا رییسشون خودش منو رسونده!

$به نفعته جدی باشی اوه سهون!!!!

کریس با تهدید گفت و دستشو روی میز کوبید.

+جدی؟! از این جدی تر نمیتونم باشم وو ییفان!!!

$چطور ممکنه اینقد سریع لو رفته باشی؟؟؟

+شاید اگه از اسم فاکینگم استفاده نمی‌کردید حداقل بعد یه روز می فهمیدن!!!!

سهون شاکی گفت و نگاهش به سمت چانیول که ساکت بود برگشت.

×یااااا تقصیر من نیست!!! اون مامور احمق با اسم واقعیت صدات زد و مجبور شدیم با همون بریم جلو وگرنه مشکوک تر می‌شدی!!! بعدشم اطلاعات مامورای نفوذی فوق محرمانه است! کسی نمیتونه از اسمت بفمه!

+پس دقیقا چطور سر و ته زندگیمو در اورد اون گربه کوچولو؟!

$گربه؟!

کریس با تعجب پرسید و ابروشو بالا انداخت.

« اوه شت! قرار نبود راجبش حرف بزنم! »

$احتمالا تو اون یه روز هیچ اطلاعاتی از باندشون پیدا نکردی؟!

+نه!!

چانیول هم اینبار به کریس ملحق شد و به دوست بچگیشون که خیلی واضح دروغ می‌گفت زل زد.

$نه؟!

+نه!

×یعنی هیچ نظری راجب این نداری؟!

دستشو روی کاغذی که سهون با خودش آورده بود گذاشت و باعث شد نگاه سهون برای چند لحظه خیره بهش بمونه!

« سه ساعت طول کشید بفهمم چی نوشته! ولی چرا به نظرم .... حتی دست خطشم کیوته؟! »

$گردنبندت در ازای جونت! اما یادت باشه همیشه شانس باهات یار نیست!

برای بار دهم با صدای بلند نوشته رو خوند و کاغذو بالا پایین کرد تا سر نخ دیگه ای پیدا کنه اما هیچ!

×یعنی از خیر جونت گذشتن؟! اونم اون باند وحشی؟؟؟انگار اشتباهی یه دزدو هدف گرفتی!

« گربه وحشی درستشه .... خیلیم وحشی! »

+متاسفم که گذشتن! میخوای برگردم ازشون بخوام تجدید نظر کنن!

$احمق منظورش این نبود! میدونی که بالا دستیا چقد حساسن!

No WAY To RUN! Where stories live. Discover now