×سهون .... آیس آمریکانو من چی شد؟؟شاکی گفت که متوجه رنگ پریده صورت سهون شد. با تعجب به سمتش رفت و بازوش رو گرفت.
×سهونا؟!سکته زدی؟؟؟
با نگرانی پرسید و دستشو روی گونش گذاشت که متوجه دمای پایین بدنش شد.
×یاااا چه خبره؟!
سهون با نگاه خشک شده ای به دوستش خیره شد و چند ثانیه بعد لب زد.
+شی .... شیومین!
بغض کرده بود!؟چرا صداش اونقدر خش دار شده بود!؟ از دلتنگی بود یا بخاطر دیدن اون بوسه لعنتی!؟
چانیول با شنیدن اسم عامل بدبختی این روزای دوستش اخمی کرد! اینکه یه خلافکارباعث شده بود سهون عزیزش به این روز بیفته و اینقدر داغون بشه رو نمیتونست هیچ جوره ببخشه!
×شیومین چی!؟
+اون ....
_سفارش قهوه تونو اوردم!
با شنیدن صدای سرزنده و بلندی همه سرا به سمت در ورودی اداره برگشت! با دیدن چهره اشنایی ثانیه های طولانی سکوت سنگینی برقرار شد!
$تو اینجا چه غلطی میکنی!؟
_اوه خدای من این لحن حرف زدن مناسب نیست حتی اگه مشتری باشید!
با نارضایتی گفت و نگاهی به تیکت روی پک قهوه ها انداخت.
_افسر هان!؟ ایشون سفارش داده بودن!
پسر نسبتا قد بلندی با اکراهه جلوش قرار گرفت و پک رو ازش گرفت. شیومین با لبخند فیکی تمام مدت بهش خیره بود و باعث میشد جو سنگین ترم بشه و پلیس بیچاره هول کنه!
چانیول که دستای سهون هنوز تو دستش بود متوجه سردتر شدنش شد و با تعجب به چهره مات شده دوستش نگاهی کرد.
×سهون؟!
وقتی دید جوابی نمیده به مسیر نگاهی خیره شد و درکمال تعجب شیومینی رو دید که با لبخند بهش خیره شده! اما اون لبخند .... حتی برای چانیولم ترسناک به نظر میرسید و باعث شد لرزی تو بدنش بپیچه! برای لحظه ای خوشحال بود که مخاطب اون نگاه نیست!
$پرسیدم اینجا چه غلطی میکنی!؟
کریس با عصبانیت پرسید و زیر دست افسر هان زد و باعث شد قهوه ها روی زمین پخش بشن و بوی خوبشون تمام فضا رو پر کنه!
شیومین نگاهی به قهوه ها انداخت.لبخندش یکدفعه جای خودشو به اخم غلیظی داد که باعث تعجب همه شد! در طول بازجوییا حتی خم به ابرو نیاورده بود و حالا بخاطر چندتا قهوه با نگاهش ادم میکشت!
_معذرت بخواه!
$هه ... چی گفتی!؟
ناباورانه زمزمه کرد!
YOU ARE READING
No WAY To RUN!
Non-Fictionپسر گربه ای که به همه چی شباهت داشت جز رییس بزرگترین باند مافیای شهر! شیومین به اندازه باندش دردسر ساز بود و این اصلا خوب نبود! اون مافیای بی رحم چه خوابی برای طعمه جدیدش دیده بود؟! شکاری که فکر میکرد شکارچی بوده و الان تو دام یه گربه گیر افتاده! او...