درحالی که اجازه نمیداد بوسه عمیقش قطع بشه در دفتر رو باز کرد. با وجود اینکه دلش نمیخواست اما با عقب کشید شیومین مجبور شد ازش جدا شه.+زیادی صمیمیاید!
_هه؟! مستر حسودیت شده؟
جوابی بهش نداد درعوض با اخم نگاهشو دزدیدو دستشو از دور شیومین باز کرد و پایینش گذاشت.
_مستر اوه بنظرت یادت نرفته چیکاره ایم؟! من مافیا تو پلیس! به نفعته از نظر احساسی باهام درگیر نشی.
مثل یه برادر بزرگتر صادقانه نصیحتش کرد و بوسه سبکی به سیب گلوش زد.
+و اگه بخوام درگیر شم؟!
_اونوقت باید با نصف شهر درگیر شی!
با خنده گفت و به سمت دفترش حرکت کرد.
« شاید باورت نشه ولی همین حالاشم شدم! »
_چرا امروز اومدی اینجا؟
« ویت وات؟! قراره حرف بزنیم؟ دو ساعت اینقدرام زیاد نیست! »
سهون تلاش کرد که بی توجه به مغز حشر زدش جواب سوالش رو بده اما به یاد آورد که دلیلش همون کردن گربه سیاهه!
+فکر کردم شاید بخوای گردنبندمو پس بدی!
شیومین چند لحظه مکث کرد و اینبار با نیشخند به سمتش برگشت.
_متاسفم اوه سهون اما من خوشم نمیاد چیزایی رو که گرفتم پس بدم!
+قلب منو چی؟!
_هاهاه .... قدیمی اما جذاب! روش خوبی برای لاس زدن داری!
+یه جوری میگی انگار به هرکی میرسم باهاش لاس میزنم.
شیومین با دیدن جدیت و اخم ریزش ابروهاشو بالا انداخت. دست و باسنشو به میزش تکیه داد و با چشمای پر هوس نگاهشو روی بدن ورزیدش چرخوند.
_میخوای بگی نمیزنی؟! بعید میدونم .... مستر اوه!
سهون مست از حالت اغواگرانهش با قدمای آرومی نزدیکش شد و خیلی زود بدن کوچیکش رو بین بازوهاش گیر انداخت. دستشو به میز تکیه داد و روی صورتش خم شد.
+مطمئنی گربه نیستی؟!
_هه .... اگه باشم چی؟!شنیدم آلرژی داری بهشون!
با شوک بهش نگاه کرد. الرژیش به گربه ها چیزی نبود که هرکسی بدونه!
+و تو از کجا میدونی؟!
_بچه بودی یه بار بخاطر ناز کردن یه گربه راهی بیمارستان شدی جناب اوه! اینقد ازشون خوشت میاد؟!
« آره و یکی از عمده دلایلیه که میخوام بجای خوابیدن به اون چشمای لعنتیت نگاه کنم گربه کوچولو! ولی خب بفاک دادنت .... شامل این قضیه نمیشه! »
YOU ARE READING
No WAY To RUN!
Non-Fictionپسر گربه ای که به همه چی شباهت داشت جز رییس بزرگترین باند مافیای شهر! شیومین به اندازه باندش دردسر ساز بود و این اصلا خوب نبود! اون مافیای بی رحم چه خوابی برای طعمه جدیدش دیده بود؟! شکاری که فکر میکرد شکارچی بوده و الان تو دام یه گربه گیر افتاده! او...