Part ~ 8

130 17 1
                                    


درحالی که اجازه نمی‌داد بوسه عمیقش قطع بشه در دفتر رو باز کرد. با وجود اینکه دلش نمی‌خواست اما با عقب کشید شیومین مجبور شد ازش جدا شه.

+زیادی صمیمی‌اید!

_هه؟! مستر حسودیت شده؟

جوابی بهش نداد درعوض با اخم نگاهشو دزدیدو دستشو از دور شیومین باز کرد و پایینش گذاشت.

_مستر اوه بنظرت یادت نرفته چیکاره ایم؟! من مافیا تو پلیس! به نفعته از نظر احساسی باهام درگیر نشی.

مثل یه برادر بزرگتر صادقانه نصیحتش کرد و بوسه سبکی به سیب گلوش زد.

+و اگه بخوام درگیر شم؟!

_اونوقت باید با نصف شهر درگیر شی!

با خنده گفت و به سمت دفترش حرکت کرد.

« شاید باورت نشه ولی همین حالاشم شدم! »

_چرا امروز اومدی اینجا؟

« ویت وات؟! قراره حرف بزنیم؟ دو ساعت اینقدرام زیاد نیست! »

سهون تلاش کرد که بی توجه به مغز حشر زدش جواب سوالش رو بده اما به یاد آورد که دلیلش همون کردن گربه سیاهه!

+فکر کردم شاید بخوای گردنبندمو پس بدی!

شیومین چند لحظه مکث کرد و اینبار با نیشخند به سمتش برگشت.

_متاسفم اوه سهون اما من خوشم نمیاد چیزایی رو که گرفتم پس بدم!

+قلب منو چی؟!

_هاهاه .... قدیمی اما جذاب! روش خوبی برای لاس زدن داری!

+یه جوری میگی انگار به هرکی میرسم باهاش لاس میزنم.

شیومین با دیدن جدیت و اخم ریزش ابروهاشو بالا انداخت. دست و باسنشو به میزش تکیه داد و با چشمای پر هوس نگاهشو روی بدن ورزیدش چرخوند.

_میخوای بگی نمیزنی؟! بعید می‌دونم .... مستر اوه!

سهون مست از حالت اغواگرانه‌ش با قدمای آرومی نزدیکش شد و خیلی زود بدن کوچیکش رو بین بازوهاش گیر انداخت. دستشو به میز تکیه داد و روی صورتش خم شد.

+مطمئنی گربه نیستی؟!

_هه .... اگه باشم چی؟!شنیدم آلرژی داری بهشون!

با شوک بهش نگاه کرد. الرژیش به گربه ها چیزی نبود که هرکسی بدونه!

+و تو از کجا میدونی؟!

_بچه بودی یه بار بخاطر ناز کردن یه گربه راهی بیمارستان شدی جناب اوه! اینقد ازشون خوشت میاد؟!

« آره و یکی از عمده دلایلیه که می‌خوام بجای خوابیدن به اون چشمای لعنتیت نگاه کنم گربه کوچولو! ولی خب بفاک دادنت .... شامل این قضیه نمیشه! »

No WAY To RUN! Where stories live. Discover now