Part ~ 7

138 16 5
                                    


&دیونه شدی؟!

_اینطور به نظر میاد.

بدون توجه به چهره عصبی سوهو قهوه اش رو سر کشید و بین کاغذای رو میزش دنبال مدارکی که میخواست گشت‌.

&چت شده شیومین؟! میخوای سرمونو به باد بدی؟همه چیزایی که جون کندیم و به اینجا رسوندیم؟

_هر شروعی یه پایانی داره سوهویا!

با پیدا کردن کاغذی که میخواست لبخند محوی زد و بالاخره مستقیم به سوهو نگاه کرد‌. با دیدن قیافه برزخیش لبش جمع شد.

&میخوای بهت پایانشو بگم؟! تو بهترین حالت حبس ابد میخوری!!!

_هاه کی گفته می‌خوام خودمو تحویل بدم آخه؟! میدونی که یه سال بیشتره دارم به بازنشسته شدن فکر میکنم!

&و چی شده که میخوای الان انجامش بدی؟؟؟نگو بخاطر اون پسر پلیسه است که گذاشتی در بره!

_نه نیست!

&اگه وقتی یه لبخند مسخره ژوکوند رو لبته نگی بیشتر باورم میشه!

شیومین اداشو در آورد و خودشو روی کاناپه انداخت. سوهو با بیچارگی نالید و باسنشو به پشتی کاناپه تکیه داد.

&شیومین تو حاکم دنیای مافیای اینجایی! فکر کردی اگه یه دفعه غیبت بزنه چی میشه؟!

_میدونی که امنیت همتون رو تضمین میکنم سوهو .... هرگز نمی ذارم تو خطر بیفتد!

&مگه راجب خودم حرف میزنم احمق!!!

شیومین با اخم متعجبی بهش نگاه کرد. اصلا خوشش نمیومد کسی اون طوری خطابش کنه! اگه هر کس دیگه ای بود تا حالا اشهدش رو میخوند اما خب اون هر کسی نبود پس به یه نگاه ترسناک بسنده کرد.

&میدونی چن نفر دنبالتن؟؟؟دنیای زیرزمین یه طرف پلیسا و دولت یه طرف!!! هر طور حسابش کنی به فاک میری!!!

_سوهویا ، سوهویا .... من این کارو وقتی شروع کردم همیشه یه راه برای تموم کردنش کنار گذاشتم! خودتم میدونی این چیزی نیست که جلومو بگیره.

&راه درو؟! شیومین نمیبینی؟؟؟؟بزرگترین باند مافیا نمیتونه تو یه شب غیبش بزنه! اینجا داستان دیزنی نیست و توام جادو یا یه دایه مهربون جادوگر نداری!

_خدای من مثل همیشه مغزمو میخونی!

&شیومین!!!!

_سوهووو!!!

بلند داد زد.تا اینجاشم باهاش راه اومده بود اما دیگه حوصلش داشت ته میکشید.

&یه راه داری؟! خب بهم بگو!

_بهم اعتماد کن باشه؟!

&نه نمیکنم!!! نمی‌فهمم شیومین چرا بعد این همه سال میخوای هر چی ساختیم رو به باد بدی؟!

No WAY To RUN! Where stories live. Discover now