$هی پسر .... خوبی؟!
به قیافه درهم دوستش نگاه کرد و متعجب پرسید. به ندرت پیش میومد اونقدر داغون به نظر بیاد!
+سه روز گذشته و هنوز هیچی!
کریس با فکر کردن به مافیای فولاد زرهی که تو بازداشتگاهشون بود اهی کشید.
+تا کی میتونیم تو بازداشتگاه نگهش داریم!؟
$بدون حکم چهل و هشت ساعت!
+ما که حکم نداریم پس ....
$درخواست دادم .... مسئولیتشو خودم قبول میکنم!
+ممکنه حکم بازداشتش نیاد نه!؟
$مدرکی بر علیهش نداریم جز شهادت نصفه نیمه تو! کاری از دستمون برنمیاد!
با اومدن افسر پلیسی حرفشون نصفه موند.
#قربان...متهم میخواد باهاتون حرف بزنه!
سهونی که فکر میکرد منظور افسر اونه از جاش بلند شد.
#با افسر وو میخوان حرف بزنن!
سهون اخمی کرد و متعجب سرجاش برگشت.کریس نیم نگاهی به سهون انداخت و بهش اشاره کرد دنبالش بیاد.
چانیول و چندتا افسر عالی رتبه دیگه دور سلولی که شیومین توش بود جمع شده بودن و به خیال اینکه قراره اعترافش رو بشنون منتظر کریس بودن.
با اومدن کریس موجی از اضطراب جمعشون رو فرا گرفت. همه چشما به دهن شیومین بود.
_فکر میکردم فقط قراره با جناب وو حرف بزنم!
$تو شرایطی نیستی که شرط بذاری!
شیومین پوزخندی زد و سعی کرد نگاهش رو از سهونی که خیره بود بهش برداره.
_میدونی...خوشم نمیاد از خبر چینی ولی راه دیگه ای واسم نمونده!
کریس متعجب گوشاش رو تیزتر کرد تا بفهمه اون پسر مرموز راجب چی حرف میزنه!
_همین الانشم که دارید وقت تلف میکنید یه مشت ولگرد دارن به بچه ها مواد میفروشن ....
با حمله سهون به طرف میله ها شوکه عقب رفت و به سهونی که با چشمای خشمگین بهش نگاه میکرد زل زد.
+ههه .... داری گندکاری باند خودتو میندازی سر کی!؟فکر میکنی خبر نداریم از قاچاق بچه؟
_قاچاق بچه!؟
با اخم غلیظی پرسید.
+یه جوری وانمود نکن انگار خبر نداری تو باند لعنتیت چی میگذره!
_نمیدونم راجب چی حرف میزنی!
با اخم و کاملا جدی گفت.سهون مخالفتش رو به پای این گذاشت که هنوزم نمیخواست چیزی رو گردن بگیره!
_نمیخواستم از این راه وارد بشم ولی .... من وکیلمو میخوام!
$ن ....
YOU ARE READING
No WAY To RUN!
Non-Fictionپسر گربه ای که به همه چی شباهت داشت جز رییس بزرگترین باند مافیای شهر! شیومین به اندازه باندش دردسر ساز بود و این اصلا خوب نبود! اون مافیای بی رحم چه خوابی برای طعمه جدیدش دیده بود؟! شکاری که فکر میکرد شکارچی بوده و الان تو دام یه گربه گیر افتاده! او...