+شیومین ...._هوم؟
به گردن پسری که تو بغلش نشسته بود و تمام توجهش به چندتا کاغذ و پرونده احمقانه بود حریصانه نگاه کرد.
+با سوهو راجب چی بحث میکردید؟
با صدای آرومی پرسید و در همون حال بوسه های ریزی رو پوست سفید شونه و گردنش گذاشت.
_میخواست بدونه آبجو بخره یا سوجو.
شیومین احمق نبود میدونست منظورش دعوای نه چندان سطحی شونه و از اون طرف سهونم احمق نبود که نفهمه میخواد قضیه رو بپیچونه!
+میشه منم اینجا بمونم؟
_اگه میخوای به تمام نیروهای پلیس بگی کسی که مثل سگ دنبالشید اینجاس .... میتونی تا هروقت دوس داری بمونی!
سهون با یادآوری دوتا بپایی که سرکارشون گذاشته بود هینی گفت و بدن شیومین رو هل داد تا بلند شه.
«« مطمئنم تو اون کله گندش یه چسه عقل داره! »»
شیومین ابرویی بالا انداخت و با تکون سر حرف ذهنشو تایید کرد!
+فردا میای بریم بیرون؟!
_ها؟؟بیرون؟!چرا؟
« الان واقعا میخوای بگی بریم سر قرار؟! »
+اولین قرار رسمی؟
« ریدی! »
_قرار؟! خب کجا دوس داری بریم؟
+میااای؟
ناباورانه گفت و دستای کوچیکش رو گرفت.شیومین متعجب از ریکشن شدیدش به دستای گرم و بزرگی که تمام دستش رو در بر گرفته بود نگاه کرد و ....
«« این صدای قلبته؟ »»
میخواست به ذهنش بگه نه نیست .... اما بود! حتی میتونست گرم شدن گونه هاش رو حس کنه!
_اره آره میام!!! حالام زودتر گم شو!
به تندی گفت و دستش رو با یه حرکت سریع بیرون کشید. روش رو به سمت در برگردوند و خودش رو با خوندن کاغذ تو دستش سرگرم کرد.
+ییییس!!!پس فردا منتظرتم!نگران نباش اون دوتا مامورم می پیچونم!
_بهتری همین کارو بکنی .... ساعت و مکانو بعدا بهم بگو.
+تو کجا دوس داری بری؟
_من؟!هرجا که خواستی! مهم نیست.
سهون از اینکه شیومین بی اهمیت به نظر میومد زیاد راضی نبود اما میدونست تا همین جاشم یه پیشرفت فوق العاده برای رابطش با اون گربه سیاه وحشی سرکش بود!
با صدای گوشیش از جا پرید. سریع تماس گیرنده رو چک کرد که اسم دراز شماره دو رو دید!
فحش رکیکی زیر لب داد و درحالی که به تلفنش اشاره میکرد از شیومین خواست ساکت باشه و اونم در کمال بی توجهی شونه هاش رو بالا انداخت و پشت میز نشست.
YOU ARE READING
No WAY To RUN!
Non-Fictionپسر گربه ای که به همه چی شباهت داشت جز رییس بزرگترین باند مافیای شهر! شیومین به اندازه باندش دردسر ساز بود و این اصلا خوب نبود! اون مافیای بی رحم چه خوابی برای طعمه جدیدش دیده بود؟! شکاری که فکر میکرد شکارچی بوده و الان تو دام یه گربه گیر افتاده! او...