⚽4

446 114 192
                                    

چند روزی از بحثش با لیام گذشته بود و خوشبختانه هیچ برخورد دیگه‌ای بینشون پیش نیومده بود. لویی هنوز هم به فکر گرفتن حال لیام بود و قصد نداشت کوتاه بیاد و از اونجایی که زین حسابی سرش گرم پزشک جدید تیم شده بود زیاد امر و نهی و نصیحتش نمیکرد. و لویی همه مدل نقشه برای تخریب شخصیت لیام چیده بود هر چند اون انگار به کلی لویی رو فراموش کرده بود و نادیده‌اش میگرفت اما خب مغز لویی این رو هم توهین و نقشه‌ی لیام برای کم اهمیت دیدنش به شمار می آورد.

با اومدن توپ زیر پاش تمرکز رو روی اون سپرد و با دقت جلو رفت یکی از هم تیمیاش که تو خط دفاع بود رو جا گذاشت و نشونه گیری گوشه‌ی دروازه شوت محکمی زد که گل شد و لویی لبخند کوچیکی زد.

مشغول تمرین بودن و مربی دو تا تیم تشکیل داده بود تا وضعیت بازیکناشو بسنجه و لویی تونسته بود بعد از یکی از مهاجماشون بیشترین کسی باشه که گل زده. از عملکرد خودش راضی بود و به نظرش حقش بود حداقل تو بازی بعد فیکس باشه و کامل تو زمین باشه لیام تو تیم مقابلش بود و تنها یک گل زده بود.

به لحاظ فنی از نظر لویی قانونا خودش بهتر بود و مربی نباید این فرصت رو از دست میداد. باید دید استعداد لویی تاثیر گذار تره یا پارتی لیام!

دوباره توپ دست لویی افتاد و اون مشغول فرار از دفاع شد و با دریبل زدن یک نفر متوجه اشاره‌ی زین شد و توپ رو بهش پاس داد.

پست زین تو اون نقطه نبود و نمیدونست اونجا چیکار داره اما بلافاصله جوابش رو گرفت‌.
دیوید دروازه بان تیم حریف با خنده ادای گرفتن توپ رو در آورد اما احازه داد توپ زین وارد دروازه بشه و زین بعد از گل زدن رو به نایل که بی حواس روی نیمکت نشسته و یه سری پرونده رو چک میکرد چرخید و داد زد

+هی آقای دکتر

نایل سرش رو بالا گرفت و با نیشخندی به زین نگاه کرد و زین با دستاش قلبی درست کرد و وسط سینه‌اش گذاشت و دوباره داد کشید

+این گل و به عشق خودت زدم

بعد هم با حالت دراماتیکی بوسه‌ای سر انگشتاش زد و به سمت نایل خندون گرفتش. نایل سری به تاسف تکون داد و بدون عکس العمل دیگه‌ای مشغول بررسی ادامه‌ی پرونده‌ی تو دستش بود. تو این چند روز به رفتار های زین عادت کرده بود و‌کاری جز خندیدن بهشون انجام نمیداد.

تایمی که سرمربی گرفته بود به نیمه رسید و سوت کوتاهی زده شد تا بازیکنا کمی آب بخورن و جاشونو تعویض کنن. لویی به سمت بطری آبای کنار زمین رفت و یکی رو برای خودش برداشت و دیگری رو به سمت زین انداخت که اونم تو هوا گرفت و هر دو مشغول نوشیدن شدن اما با شنیدن جمله‌ای که سرمربی بلند گفت آب تو دهن لویی موند و به سختی پایینش فرستاد

س،م: پین تو زیاد خودتو خسته نکن برای بازی فردا باید آماده باشی

لویی با بهت به سرمربی و لیام نگاه کرد و با حرص نفسش رو بیرون داد. اون امروز خیلی بهتر از لیام بازی کرده بود اما انگار هیچ فایده‌ای نداشت چون اون پسر قرار بود تا ابد جاشو بگیره. دلش میخواست همون لحظه لیام رو تا حد مرگ کتک بزنه. به خاطرش هیچوقت قرار نبود موفقیت رو تجربه کنه.

OFFSIDE {lilo} {Completed}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora