⚽11

405 101 65
                                    

چند ضربه‌ی کوتاه به در زد و منتظر موند. چند ثانیه بعد در باز شد و تونشت قامت لیام که با لبخند نگاهش میکرد رو ببینه.

-سلام.

+سلام لویی خوش اومدی.

لویی لبخند ریزی زد و داخل شد. لیام هم در و بست و پشت سرش راه افتاد.

-خوبی؟ درد که نداشتی امروز؟

+نه خوبم چیزیش نیست.

لویی سری تکون داد و شامی که گرفته بود رو کنار وروردی آشپزخونه گذاشت. با چشمای ریز شده اطرافش رو چک کرد. برق تمیزی تو خونه و مرتب بودنش کاملا برای جایی که لیام توش زندگی میکرد غیر عادی بود. البته که لویی همین دوشب پیش اینجا بود و چندباری موقع گیر کردن پاهاش به لباسای لیام نزدیک بود بیوفته.

-خب خب اعتراف کن پینو اینجا چه خبره؟

لیام که خوب میدونست منظور لویی چیه خندید و گفت

+گفتم یکی بیاد تمیز کنه.

-اهان. فکر کردم خودت دست به کار شدی.

+من تو حالت عادیم انجامش نمیدم چه برسه با این وضع پام

-راست میگی. خیلی خب برو بشین که من شامو بیارم

+بذار کمکت ک..

-لیام؟ برو بشین پسر خوب.

لیام ریز خندید و به سمت کاناپه رفت و روی سه نفره‌اش نشست محض احتیاط برای اینکه شاید لویی دلش خواست پیشش بشینه. و خب دلیلی هم برای این فکرش نداشت.

لویی به خودش زحمت داد و شامشون رو از پاکتا به ظرف منتقل کرد و دونه دونه اونا رو همراه دو بطری الکل آورد و روی میزعسلی گذاشت.

لیام هم با بی حوصلگی کانالای تلویزیون رو عوض میکرد تا یه جای به درد بخور و پیدا کنه و در نهایت گذاشت رو شبکه‌ای که موزیک پخش میکرد بمونه. نگاهی به میز انداخت و گفت

+الکل؟ چرا دو تا؟

لویی ابرویی بالا انداخت و همونجور که سیل زمینی تو دستش رو آغشته به سس میکرد گفت

-یکیش واسه شامه اون یکیم واسه بعد شام... فقطم برای خودم.

+چرا؟

-چون قویه.. فکر نمیکنم تو تحملش کنی.

+یعنی میخوای مست کنی؟

-یه کوچولو؟

لیام کمی متعجب به لویی نگاه کرد. میخواست پیش لیام مست شه؟ این عجیب نبود؟ انگار گاردش رو زیاد تر از تصور لیام پایین آورده بود. در هر صورت شونه بالا انداخت و هر دو مشغول خوردن شامشون شدن و بینش هم چند جمله‌ای در مورد فوتبال و بازیای هفته‌ی بعد رد و بدل شد.

درست بعد از تموم کردن شامشون بود که گوشی لویی زنگ خورد و لویی با دیدن زین که ویدیو کال گرفته به سرعت بطریای الکل رو زبر میز گذاشت و چشماشو برای لیامی که میخندید چرخوند.

OFFSIDE {lilo} {Completed}Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon