⚽13

403 82 66
                                    

با به صدا در اومدن صدای سوت که پایان بازی رو اعلام میکرد، لبخند بزرگی زد و دست از دویدن برداشت و روی چمن قدم زد.

با همون لبخند با بازیکن تیم حریف که به سمتش میومد دست داد و بعد به سمت زین که با خستگی موهاشو بالا میداد رفت.

-خوبی؟

پرسید و زین با شنیدن صدای لویی تازه به خودش اومد و تنها سری تکون داد. به طرف خروجی زمین قدم برداشتن وبا رسیدن نزدیک نیمکت مربیا لویی متوجهی لیامی که با ذوق نگاهش میکرد شد.

آروم خندید و با نزدیک تر شدنشون لیام بی هوا جلو رفت و لویی رو به آغوش کشید.

+خسته نباشی لویی بازی عالی بود.

لویی باز هم خندید و فشاری به کمر لیام وارد کرد و با دست دیگه‌اش موهاش رو بهم ریخت. و خب زین با وجود بی حوصلگی و‌کلافگیش اما با ابروهای بالا رفته به اون‌دو نفر که حسابی از رفتارای عجیب داشتن نگاه کرد.

چند روزی میشد برگشته بود و از این مدل برخوردایی از اون‌دو نفر زیاد میدید اما هنوز نتونسته بود بهش عادت کنه. یعنی خب زین مطمئن بود همین دو سه ماه قبل تو همچین لحظه‌ای سعی داشت لویی رو آروم کنه تا با مشت هاش صورت لیامی که جلبک خطاب میشد رو پاییین نیاره.

متوجه شده بود قبل از رلتنش اون‌دو نفر دشمنیشونو کنار گذاشتن اما انگار تو نبودش این قضیه خیلی پیشرفت داشته که حالا هر بار باعث شگفتی زین میشد.

خب لویی کاملا تغییر کرده بود‌. اون حوصله داشت و یه فرد دیگه‌ هم انگار به لیست چیزایی که دنیا بهشون اهمیت میداد اضافه شده بود. زیاد غر نمیزد و لبخند بزرگی رو لباش بود و برعکس همیشه ترجیح میداد زیاد حرف بزنه. شوخی میکرد و حواسش به خیلی چیزا بود.

البته همه‌ی اینا مال وقتی بود که لیام حضور داشت و زین از این موضوع یه بوهایی کشیده بود. اما نمیتونست باور کنه اون همه کینه و مشکل فقط با یه مصدومیت از بین رفته باشه و حالا به جای لویی و لیام سابق دو تا خرگوش که دائم تو همدیگه بودن رو مقابلش داشت.

لیام هم عوض شده بود و با وجود اینکه خود اصلیش بود اما زین میفهمید یه چیزی این وسط عوض شده. درواقع نکته همین بود که لیام تو حالت عادی و با مغزی فاقد الکل جلوی لویی تماما خودش بود. ناز میکرد، لوس میشد و نامحسوس مراقبتای لویی رو طلب میکرد و تمام این چیزا به قدری واضح و تو چشم بود که در عرض چهار روز زین اونا رو فهمیده بود.

و اما مهمترین نکته افسردگی لیام بود! خبر داشت که یکی دو جلسه‌ی روانکاوی لیام پیچونده شده پس این نبودش نمیتونست کمک پزشک باشه. طبق گفته‌ی اون احتمال داشت لیام روز به روز بدتر شه و درواقع داشت میشد اما حالا؟ اون هیچ اثری از افسردگی و غم تو چهره‌ی لیام نمیدید. انگار حضور لویی حنی روان لیام‌رو هم درمان کرده.

OFFSIDE {lilo} {Completed}Where stories live. Discover now