🤖Part 1🤖

22.8K 1.8K 388
                                    

Writer's Pov
با دستایی ‌که از حرص و خشم می لرزیدند به سمت در فلزی هجوم برد و محکم بهش کوبید:

- درو باز کن... بابا، در رو باز کن!

صدای سردی با خونسردی از پشت در جواب داد:

- به خودت مسلط باش. قوانین رو که می دونی‌.

پسرک با حرص پلکاشو به هم فشرد و درحالی که سعی می کرد بغضش صداشو نلرزونه زمزمه کرد:

- همه حق اشتباه کردن دارن...

مرد پشت در سنگدلانه فریاد زد:

- نه جئون ها! ما اشتباه نمی کنیم!

جونگ کوک با صورتی که حالا خیس از اشک بود، آسیب دیده و خشمگین فریاد زد:

- ولی من کردم! من اشتباه کردم!

- آره. کردی. پس یه مرد باش و اشتباهتو جوری پاک کن که انگار هرگز نبوده!

صدای مرد با قدم هایی که از زیر زمین تاریک و در فلزی دور تر می شدند کمرنگ و کمرنگ تر می شد و با این حال جونگ کوک تونست به خوبی صدای زمزمه سرد مرد رو بشنوه:

- اگر نمی تونی اشتباهاتت رو پاک کنی، شاید بهتر باشه خودت رو پاک کنی.

-هفده سال بعد-

- قربان؟ ساعت هشت صبحه،برای کلاستون دیر می کنین. قربان؟ ساعت هشت صبحه،برای کلاستون دیر می کنین. قربان؟ ساعت هشت صبحه،برای کلاستون دیر می کنین.

آهی از سردرد گفت و سرش رو از روی میز کارش برداشت. چشماش هنوز تار می دیدند، با این حال به سمتی که صدا ازش می اومد نگاه کرد و با صدای گرفته صبحگاهی گفت:

- ممنون شارلوت، بیدارم.

ربات کوچیکی که بی شباهت به یه جعبه آهنی، با شکل دو دایره چشم مانند، یک خط صاف به عنوان دهان و دو پای چرخ دار نبود با علامت رضایت از شنیدن صدای خالقش چراغ های بالای جعبه شو سبز کرد و از روی میز غلت زد و پایین پرید.

وقتی روی زمین فرود اومد صدای مهیبی داد و باعث شد جونگ کوک خم بشه و با نگرانی توی آغوش بکشتش:

- شارلوت؟ مگه نگفتم از جاهای بلند نپر؟ به خودت آسیب می زنی.

- اوچ. اوچ. اوچ.

شارلوت صداهای ناخوشایندی ایجاد کرد ولی جونگ کوک نگاه اجمالی بهش انداخت و بعد از این که مطمئن شد آسیب جدی ندیده رهاش کرد تا بره.
از روی صندلی چرم مشکیش پشت میز کار به هم ریخته و پر از وسایل مختلفش بلند شد و با باز کردن در سفید توی اتاق کار، وارد آزمایشگاه بزرگش شد.

محیط آزمایشگاه سفید، با چهار میز طویل و بلند با انواع و اقسام وسایل مکانیکی، ربات های نیمه کاره، سیم ها، کاغذ های طراحی و قطعه های فلزی بود.

𝐂𝐫𝐚𝐳𝐲 𝐃𝐨𝐥𝐥 | KOOKVWhere stories live. Discover now