🤖Part 12🤖

5.1K 1K 265
                                    

:::::دو هفته بعد::::::
Writer's Pov

قطرات عرق از ستون فقراتش سر می خوردند. استرس داشت و این از چهره اش هویدا بود، ولی وقتی منشی اسمشو صدا زد سریع لبشو از حصار دندون هاش خارج کرد و قیافه اش جدی شد.

- کیم‌ تهیونگ!

زن جوان نرم گفت و تهیونگ از سرجاش بلند شد:

- منم.

منشی با دست اونو به سمت در قهوه ای رنگ هدایت کرد و تهیونگ بعد از آروم در زدن وارد اتاق شد.
جونگ کوک پشت کوهی از پرونده متقاضی ها، در حال امضا کردن چیزی بود و با صدای در، بالاخره سرش رو بالا آورد.

- آقای کیم؟

با دیدن تهیونگ با شک پرسید. با اینکه به اندازه اون روز عصبانی به نظر نمی رسید ولی اخم غلیظی روی پیشونیش نشست:

- اینجا چیکار می کنین؟

تهیونگ چند قدم به میز نزدیک شد:

- برای مصاحبه کاری اومدم.

جونگ کوک به تکیه گاه صندلی تکیه داد و پوزخند عصبی زد:

- مصاحبه کاری؟ یادتون رفته دو هفته پیش چه شووی راه انداختین؟ قبل از این که به نگه...

تهیونگ با عجله بین حرفش رفت و پرونده ای رو به سمتش گرفت:

- لطفا آقای جئون، اول اینو ببینید... پرونده پزشکی منه، من واقعا تحت تاثیر دارو ها بودم.

جونگ کوک با شک پرونده رو گرفت و بعد از چند ثانیه بازش کرد و مشغول خواندن شد. بعد از چند دقیقه اخمش غلیظ تر شد:

- شما برای یک سال توی کما بودین؟!

تهیونگ تند سر تکون داد:

- بله. همین سه هفته پیش بهوش اومدم. توهم زده بودم توی تصادف تنها نبودم، واسه همین اومدم سراغتون... فکر می کردم باهم تصادف کردیم.

یکی از قوانین دروغ باور پذیر این بود که تا جایی که ممکنه از عناصر حقیقت توی دروغتون استفاده کنین. تهیونگ هم این رو به خوبی می دونست.
جونگ کوک با این حرف یه تای ابروش رو بالا انداخت:

- جالبه.

صداش تقریبا زمزمه وار و متفکر بود. پرونده رو روی میز رها کرد و از روی جاش بلند شد و میز رو دور زد. وقتی مقابل تهیونگ ایستاد و به لبه میز تکیه زد، ضربان قلب تهیونگ بالا رفت و آروم آب دهانش رو قورت داد.
جونگ کوک که حالا چهره اش آروم تر شده بود، نرم با دست به صندلی های چرم قهوه ای مقابل میز اشاره کرد:

- بشینید.

تهیونگ بی حرف عقب رفت و نشست.

- چرا این کارو می خواین؟

جونگ کوک با کنجکاوی پرسید و تهیونگ لبشو تر کرد. از شانس اون یکی از طراح های شرکت استعفا داده بود و حالا این مصاحبه کاری برای گرفتن کار اون بود. توی این دو هفته تهیونگ فهمیده بود که شرکت دال مستر یه تولید کننده ربات های نسل اول اسباب بازی، سگ های رباتیک، عروسک های پیشرفته و غیره بود.

𝐂𝐫𝐚𝐳𝐲 𝐃𝐨𝐥𝐥 | KOOKVOnde histórias criam vida. Descubra agora