🤖Part 9🤖

5.4K 1K 200
                                    

Writer's Pov

صبح روز بعد بخاطر نبود تلفن، جونگ کوک مجبور شد یه تلفن عمومی پیدا کنه تا بتونه با آشناش تماس بگیره و اون هم برای فردای اون روز بهش وقت داد تا به دیدنش بیاد.

با این که جونگ کوک رو تنها رفتن اصرار داشت ولی تهیونگ با پافشاری گفت:

- با این همه پول اگه بلایی سرت بیارن و برات پاسپورت جور نکنن چی؟ کار از محکم کاری عیب نمی کنه، بهتره دوتامون بریم.

در نهایت جونگ کوک تسلیم شد و اجازه داد تهیونگ همراهش بره. برخلاف بدبینی های تهیونگ، همه چیز خیلی نرم و راحت پیش رفت و حتی بخاطر عجله جونگ کوک، آشناش بهش گفت که تا فردا براش پاسپورت رو حاضر می کنه.

وقتی بعد از خرید به خونه برگشتن، ذهن تهیونگ حسابی درگیر بود. اگه فردا پاسپورت حاضر می شد یعنی جونگ کوک هم فردا می رفت روسیه؟
اون باید تنها اینجا می موند تا اون همه چیز رو حل کنه... یا شایدم اون یارو ایوان یه بلایی سرش می آورد و بعد هم جیمین می اومد سراغ تهیونگ...

از ته قلبش واقعا نمی خواست بذاره جونگ کوک تنها بره و با این حال جونگ کوک هم به هیچ وجه حاضر نبود اونو همراه خودش ببره. احمقانه بود، چطوره که جونگ کوک فکر می کرد اون حق داره نگران تهیونگ باشه و از اومدن منعش کنه ولی تهیونگ این حقو نداره؟
افکارش حسابی مغشوش بودند.

جونگ کوک برای درست کردن رامیون به داخل آشپزخونه رفت و تهیونگ به سمت تی وی رفت و با وصل کردن تلفنش بهش، موزیکی پلی کرد.

- I come from scientists and atheists and white men who kill God
من از خانواده دانشمندان، بی دین ها و مردان سفید پوستی که خدا رو کشتند میام
They make technology, high quality, complex physiological
اون ها تکنولوژی‌های سطح بالا و پیچیده فیزیولوژیکی سازند
Experiments and sacrilege in the name of public good
آزمایشات و توهین به مقدسات به اسم خدای عمومی
They taught me everything, just like a daddy should
اون ها به من همه چیز رو یاد دادند، دقیقا جوری که یه پدر باید انجام می داد
And you were beautiful and vulnerable and power and success
و تو زیبا و ارزشمند و قدرت و موفقیت بودی
God damn, I fell for you, your flamethrowers, your tunnels, and your tech
خدا لعنت کنه، من عاشق تو، شعله افکن هات، تونل هات و تکنولوژی هات شدم
I studied code because I wanted to do something great like you
من درس کد ها رو خواندم چون می خواستم مثل تو یه کار عالی انجام بدم
And the real tragеdy is half of it was true
و تراژدی واقعی اینه که فقط نیمی از حرفات حقیقت بود

با صدای موزیک، جونگ کوک به نشیمن اومد و با قدم های آروم به سمت مبل رفت و مقابل تهیونگ نشست. دست به سینه بود و ابروشو بالا داده بود:

- مثلا این آهنگ قراره نشونه اعتراضت باشه؟

تهیونگ جوابی نداد و فقط صدای موزیک رو بیشتر کرد.

𝐂𝐫𝐚𝐳𝐲 𝐃𝐨𝐥𝐥 | KOOKVWhere stories live. Discover now