🌙"Chapter One:the beginning..."
-مین یونگی امروزم جریمه میشی!
پسر مونعنایی سرش رو از روی کتاب بلند کرد و چشماش رو چرخوند.چیز جدیدی نبود.اون هر روز جریمه میشد و مجبور بود یک ساعت بیشتر توی مدرسه بمونه.
ولی این اصلا برای اون مهم نبود.
بالاخره زنگ خورد و یونگی به سمت لاکرش رفت.اون توی مدرسه دوستای زیادی نداشت.جونگکوک، تهیونگ و جیمین،تنها دوستای صمیمیش بودن و تقریبا همه زنگ های تفریح رو با هم میگذروندند.یونگی سال آخر دبیرستان بود ولی جونگکوک و جیمین سال دوم و تهیونگ سال اولی بود.
میتونست دوستانش رو ببینه که به سمتش میآمدند. مثل همیشه جونگکوک دستاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرده بود و در گوشش چیزهایی رو زمزمه می کرد و پسر کوچیکتر آروم میخندید و بعضی وقتها کمی سرخ میشد.
-هیونگی!
تهیونگ تا یونگی رو دید سریع حلقه دستای جونگکوک از کمرش رو باز کرد و اون رو از پشت بغل کرد که باعث چشم غره ی دوست پسرش شد.
کیم تهیونگ با اون چشمهای عسلی، موهای قهوه ای و فری که داشت هرکسی رو عاشق خودش میکرد. مونعنایی به خوبی نخستین باری که اون رو ملاقات کرده بود به خاطر میاورد.اون موقع تنها یک پسربچه بود که با لبخند و چشمهای عسلیش قلب یونگی رو لرزوند.یونگی اون رو مثل برادر کوچکترش دوست داشت و به خودش قول داده بود درهر شرایطی ازش محافظت و حمایت کنه. یونگی یکی از مهمترین افراد زندگی ته بود.اون دوست صمیمی برادرش جین بود و تهیونگ از بچگی با یونگی و جین بزرگ شده بود و اون رو برادر بزرگ و عضوی از خانوادهاش میدونست.
یونگی حلقه دستای ته رو باز کرد و رو به جونگکوک گفت:
-من قرار نیست دوست پسرت رو ازت بدزدم.پس اینجوری به من نگاه نکن.
تهیونگ که حالا کمی اخم کرده بود چشم غرهای به جونگکوک رفت و با حالت بچهگانه ای گفت:
-هیونگ! من فقط بغلت کردم.چرا اینقد بداخلاقی؟الان تو هم باید منو بغل میکردی.و تو بانی!دیگه اینجوری به هیونگ من نگاه نکن.
-ببخشید هانی!حالا قهر نباش. الان چیکار کنم آشتی کنی؟هوم؟!
یونگی چرخشی به چشمهاش داد، در لاکرش و محکم بست و ادای عوق زدن دراورد.
-دوباره شروع شد!بس کنید این لوس بازیا رو.حالم بهم خورد.
جیمین خندید و دست هاش رو روی شونه یونگی گذاشت.
-حالا عصبی نشو هیونگ! جین هیونگ امروز برای نهار دعوتت کرده و گفت اصلا نمیتونی بپیچونیش و نیای. مگرنه خودش میاد خونهات و شخصا به حسابت میرسه. امروز هم جریمه شدی،نه؟

VOCÊ ESTÁ LENDO
𝚂𝚘𝚞𝚕𝚖𝚊𝚝𝚎[𝚂𝚘𝚙𝚎]
Fanfic[On Hold] در جهانی که بعد از تولد ۱۶ سالگی،اولین جمله ای که سولمیت تعیین شده هر فرد به او می گوید، بر روی مچ دستش حک می شود... +"خفه شو" -"خیلی عوضی هستی!" -"وایسا ببینم!الان چی گفتی؟" 🌿Couple: sope, KookV, NamJin 🌿Gener: romance, sad, tragedy, sl...