Birthday

341 83 20
                                    

🌙"I will never give up on you,because losing you is like losing a part of me.."

به لطف خانواده سخت گیر و بیش از اندازه بدبینش، همین حالا هم برای تولد جیمین بیشتر از یک ساعت دیر کرده بود.با به یاد آوردن بحث های همیشگی بین او و پدرش که این چند روزه بیشتر هم شده بود، فحشی زیرلب داد و پاش رو بیشتر روی پدال گاز فشرد. در آخر به واسطه خواهرش دعوا تموم شده و جیوو بعد از آروم کردنش سوییچ ماشین خودش رو به هوسوک داده بود و با لبخند اطمینان بخشی اون رو راهی کرده بود.

انگار از وقتی که به کره برگشته بودند حساسیت های پدرش بیشتر از قبل شده بود.هرچه که بود، هوسوک آرزو میکرد که زودتر بتونه از اون خونه که خیلی ها آرزوی زندگی داخلش رو داشتند،فرار کنه و یه زندگی عادی و به دور از نظارت های همیشگی و افراطیش داشته باشه. با ظاهر شدن خونه سفید و صورتی، جیمین ماشین رو پارک کرد و دوباره همون نقاب هوسوک بیخیال و سرخوش همیشگی رو گذاشت و به طرف خونه راه افتاد.امشب شب مهمی بود و نباید میذاشت هیچ چیزی اون رو خراب کنه.

با وارد شدن به داخل خونه تقریبا سرجاش میخکوب شد.تا جایی که فکر میکرد این فقط یه تولد ساده بود نه یه پارتی که پر از آدمایی بود که حتی یکبار هم ندیده بود! طوری که انگار جیمین هرکسی رو که سر راهش دیده بود، دعوت کرده بود.ظاهرا تعبیر اون از کلمه ساده چیز دیگه ای بود.

با صدا شدن اسمش، به اطراف نگاهی انداخت و جین و نامجون رو دیده که براش دست تکون میدادند. میشه گفت جین تقریبا مست بود و این رو میشد از سرخی گونه هاش و حرف های نامربوطی که پشت سر هم تحویل هوسوک میداد و از اون میخواست توی خندیدن باهاش همراه بشه فهمید.نامجون سری به نشانه تاسف تکون داد و هوسوک رو به سمت خودش کشید تا از بین اون شلوغی و صدای بلند موسیقی بهتر بتونه با دوست قدیمیش صحبت کنه.

-سوکا،چرا انقدر دیر کردی؟خیلی وقت پیش منتظرت بودیم.

-همون دعواهای همیشگی. خودت که بهتر میدونی جونی.

نامجون سری به نشونه فهمیدن تکون داد و با نگاهش جین رو که به سمت محوطه رقص میرفت تعقیب کرد.

-نمیدونی یونگی کجاست؟ این اطراف نمیبینمش، نکنه رفته؟

-نه،همیشه تو این مهمونی ها یه گوشه‌ای رو برای خودش پیدا میکنه تا کسی کاری به کارش نداشته باشه. همین چند دقیقه پیش دیدمش که به حیاط پشتی میرفت، فکرکنم هنوز همونجا باشه.

هوسوک زیر لب تشکری کرد و به سمت جایی که نامجون اشاره کرده بود رفت.توی محوطه رقص جیمین رو دید که همراه با دختری میرقصید و کاملا مشخص بود که اون هم توی حال خودش نیست،اما خبری از تهیونگ و جونگکوک نبود.تصمیم گرفت بعد از اینکه حرف هاش با یونگی به پایان رسید،پیش اونها برگرده و کادوی تولدی که برای دونسنگش آماده کرده بود هم بهش بده.

𝚂𝚘𝚞𝚕𝚖𝚊𝚝𝚎[𝚂𝚘𝚙𝚎]Where stories live. Discover now